The following introduction sets Thomas Sankara’s most famous feminist speech in the context of the “Women, Life and Freedom” libertarian movement in Iran. Just scroll down to find the English version of the introduction below the Persian version

“رفقا، هیچ انقلابی نمی‌تواند بدون اینکه نخست زنان را آزاد سازد، پیروز شود”.

توماس سانکارا، 1990

 

 

 

 

در مسیر آزادی

جنبش‌های اجتماعی بی‌معنا و بدون دستاورد نیستند. آن‌ها در روندی تاریخی با وصل شدن به جنبش‌های پیش و پس از خود معنادار می‌شوند. همانطور که جنبش‌های زنان از چند قرن پیش در اقصی نقاط جهان شروع شد و در آن هنگام  به ظاهر دستاوردهای اندکی داشت، اما در روند تاریخی، موج‌های بعدی فمینیسم با مطالبه‌ حقوق برابر در ساحت‌های مختلف، آن مسیر را ادامه دادند و به دستاوردهای اولیه معنا بخشیدند. من باور دارم جنبش “زن، زندگی و آزادی” نیز در راستای جنبش‌های پیش از خود است و همزمان نقطه عطفی برای ادامه مطالبه‌گری زنان در تاریخ معاصر ایران خواهد بود. پس از این جنبش، مطالبه زنان برای دست یافتن به حقوق برابر، تبدیل به بخشی جدایی‌ناپذیر از زیست روزمره بسیاری از زنان در ایران شده­است. این جنبش یک اعتراض زودگذر یا واکنشی تند به یک تصمیم سیاسی نیست، بلکه یک تغییر عمیق در آگاهی جنسیتی است – جنبشی فمینیستی که می­تواند چشم انداز جامعه ایران را بازتعریف کند.

در گفتگوهای اخیری که با دوستان غیرایرانی‌ام داشتم، متوجه شدم که در مورد جنبش “زن، زندگی و آزادی” در ایران، تصور اشتباهی رایج­ شده است که گویا مسأله اصلی زنان در ایران، حجاب و نوع پوشش است. اما من به عنوان یک زن ایرانی باور دارم که مساله زنان در ایران نشانی از یک مسأله عمیق­تر به نام نابرابری است؛ نابرابری که ذیل بخش گسترده­تری از بی­عدالتی­های جهانی­ مانند نابرابری طبقاتی، نابرابری بین کشورهای شمال و جنوب جهان و امثالهم، می­­توان بازتعریف کرد. در تمام نظام­های نابرابر، سویه قدرتمند با استفاده از ابزارهای ایدئولوژیک، برای حفظ سلطه خود به دنبال تثبیت شرایط موجود و بازتولید آن است. بنابراین الزام به حجاب نیز یکی از ابزارهایی است که صاحبان قدرت برای حفظ و تداوم نظام نابرابر جنسیتی، استفاده می­کنند.

با نگاهی موشکافانه­تر به شرایط نابرابر موجود، چنین برمی­آید که این نوع از رابطه قدرت از نقطه‌ای آغاز می‌شود که مردان با اتکا بر نظام نابرابر برساخت‌شده به صورت تاریخی، خود را مالک مال و هویت «زن» می‌دانند. آنها روابط میان زنان و مردان را در راستای بازتولید نظم سرمایه‌دارانه موجود شکل می‌دهند که بیش از هرچیز در زمینه مناسبات تولید و مشارکت اقتصادی رقم می‌خورد. به این ترتیب این نظم نابرابر با سلب آزادی زنان در حوزه اشتغال و قرار دادن آنها در نقش­های ثانویه، خود را به سایر ساحت‌های زندگی اجتماعی نیز تسری داده و امکان تداوم سلسله‌مراتب اجتماعی جنسیتی و بازتولید نظم موجود را تضمین می‌کند.

زنی که مطالبه آزادی دارد، با تن ندادن به ساختارهای نابرابرساز، به دنبال برهم زدن نظم نابرابر تاریخی نهادینه شده است. از همین­رو معتقدم مسأله زنان در ایران حجاب یا نوع پوشش نیست، آنها سالهاست که دغدغه آزادی دارند و امروز نمود آن مطالبه برای داشتن بدیهی­ترین حق انسانی، یعنی مالک بودن بر بدن و داشتن حق انتخاب است. پس فروکاهیدن مطالبه زنان به نوع پوشش، بی­اهمیت جلوه دادن مبارزه آنها، تنزل آن به زیبایی­شناسی صرف و تقلیل‌گرایی نسبت به وضعیت زنان در ایران است.

تبدیل کردن پوشش به یک مسئله به مدت چندین دهه فریب توده مردم از توجه به مسائل مهم­تر مانند نابرابری اقتصادی و جنسیتی بوده است. به گواه آمار نابرابری شغلی، استثمار نیروی کار و فقر عمومی در ایران بیش از هر زمانی در چند دهه اخیر شده است، جنبش “زن، زندگی، آزادی” باید هوشمندانه نقطه­ای برای شروع “تغییر” باشد. حفظ نظم نابرابر موجود و تثبیت روابط قدرت همواره استراتژی‌ای برای ادامه استثمار تاریخی است، پس مبارزه برای تغییر (حتی اگر نمود آن امروز در حق آزادی پوشش و نظایر آن  باشد) شروع مقابله با دیگر ابعاد نابرابری نهادینه‌شده است.

در نهایت باید تأکید کنم که وجود همبستگی در میان زنان، ضمن پذیرش تفاوت­ها، بیش از هر زمانی اهمیت دارد. من بدون توجه به انتخاب­های شخصی افراد در مورد پوشش و “حجاب”، تمام قد می­ایستم به افتخار آن دسته از زنان دغدغه­مند سرزمینم که در جهت تغییر شرایط و نیل به جامعه­ای عادلانه­تر مطالبه­گری می­کنند و حجاب نیز انتخاب شخصی آنها است. همزمان تحسین می‌کنم زنانی را که در مبارزه‌ای هر روزه با نپذیرفتن حجاب اجباری، در جستجوی آزادی، حق انتخاب و برابری هستند. در انتها بخشی از سخنرانی توماس سانکارا را مرور می‌کنیم که با گذشت 5 دهه، همچنان الهام بخش است و می­تواند راهگشای جنبش‌های برابری‌طلب زنان در سراسر جهان و اهمیت حضور آزادانه آنها در جامعه باشد.

«رفقا! آینده می‌طلبد که زن آزاد شود؛ آینده‌ای که همراه خود انقلاب را به همه جا تعمیم می‌دهد. اگر در مبارزه برای آزادسازی زنان شکست بخوریم، حق تحقق آرزویمان را از دست می‌دهیم؛ آرزوی تحول جامعه به سطحی والاتر. آنگاه انقلابمان مفهوم خود را از دست خواهد داد. به همین دلایل است که همۀ ما مردان و زنان به این مبارزه اصیل فرا خوانده شده­ایم».

با تشکر فراوان از مریم برای نگارش مقدمه و ترجمه سخنرانی به فارسی.


“Comrades, there’s no true social revolution without the liberation of women,”

Thomas Sankara, 1990

In The Way of Freedom

In the annals of social change, movements are not isolated events but interconnected threads in a rich tapestry of struggle. The women’s movement began centuries ago in various parts of the world. Although the early gains were modest, successive waves of feminism have continued to push for equal rights in different areas, giving meaning to the initial achievements. Today, the “Women, Life, Freedom” movement stands as a beacon, building upon the achievements of its predecessors to become a pivotal moment in Iran’s contemporary history. As this movement marks its two-year milestone, it’s clear that the quest for gender equality has become an integral part of daily life for many Iranian women. This is no fleeting protest or knee-jerk reaction to a policy decision but a profound shift in gender consciousness – a feminist movement redefining the landscape of Iranian society.

As I’ve conversed with friends from outside Iran, I’ve noticed a common misconception: that the “Women, Life and Freedom” movement is primarily about the hijab or women’s clothing. But as an Iranian woman, I know that’s just a sign of a much deeper issue – gender inequality. This inequality is part of a broader web of injustices, including class disparities and global inequalities between the North and the Global South. In all unequal systems, the powerful side aims to stabilize and reproduce the current conditions, benefiting from ideological tools to maintain dominance. In Iran, the hijab requirement is just one of the tools used by those in power to preserve and perpetuate dominance over women.

At its core, this power dynamic stems from men seeing themselves as owners of women’s bodies and identities, perpetuating a historically constructed unequal system. This system shapes the relationships between men and women to serve the existing capitalist order, rooted in production relations and economic participation.

The capitalist system, which prioritizes profit over people, reinforces gender inequality by limiting women’s access to resources, economic agency, and full participation in the workforce. By denying women freedom in the workforce and relegating them to secondary roles, this unequal order has extended its reach into other areas of social life, ensuring the continuation of gender hierarchies and the status quo.

A woman who seeks freedom by resisting unequal structures aims to disrupt the historically institutionalized inequality. For years, Iranian women have been fighting for freedom, not just the right to choose what to wear. Today, this fight is about claiming the most basic human right: autonomy over one’s body. Reducing our demands to the hijab or clothing is a trivialization of our struggle and a reduction of our status to mere aesthetics.

For decades, the focus on clothing has been deceiving the masses from paying attention to more critical issues, such as economic and gender inequality. Iran’s employment inequality statistics are escalating, with labor exploitation and poverty at an all-time high. The “Woman, Life, Freedom” movement must hit the nail on the head, recognizing that our struggle is not just about hijab but freedom and equal rights.

Finally, at this stage, it is crucial to emphasize that solidarity among women is of utmost importance above all else. I stand in solidarity with the women of my country who strive for equality, regardless of their personal choices about hijab. I also pay tribute to those who courageously resist forced hijab, fighting for the fundamental right to freedom and equality. The words of Thomas Sankara, ‘The revolution cannot triumph without the emancipation of women,’ continue to echo through time, inspiring women’s equality movements globally to demand their rightful place in society. As we move forward, we must recognize the diversity of women’s experiences and perspectives and work together to create a world where all women can thrive, free from oppression and marginalization:

Comrades, the future demands nothing less than the liberation of women. And as history has consistently shown, revolutions are a hallmark of progress. If we lose the fight to liberate women we will have lost all right to hope for a positive transformation of our society into something superior. Our revolution will then have no meaning. It is to wage this noble struggle that all of us, men and women, are summoned.”

Thanks a lot to Maryam who has written this introduction for us and who has translated the speech into Persian.


 

انقلاب فقط با آزادی زنان پیروز خواهد شد[2]

توماس سانکارا

هشتم مارس ۱۹۸۷

به ندرت اتفاق می­افتد که مردی برای چنین جمع کثیری از زنان سخن بگوید. همچنین کم­تر پیش می­آید مردی به چنین جمع انبوهی از زنان پیشنهاد کند که به جبهه­ی جدیدی از مبارزه بپیوندند هر مردی در اولین نگاه خود به یک زن، احساس شرمساری می­کند، بنابراین، خواهران ضمن اینکه از صحبت با شما بسیار شادمانم به عنوان یک مرد هر یک از شما را به چشم خواهر یا مادر و یا همسر می­نگرم.

امیدوارم خواهرانی که از استان کادیاگو تشریف آورده­اند و زبان فرانسه نمی­دانند مثل همیشه صبور باشند؛ به هر حال آنان نیز همانند مادرانمان وظیفه ۹ ماه بارداری ما را بدون هیچ شکایتی تحمل کرده­اند (سانکارا سپس به زبان بومی مور توضیح می­دهد که ترجمه­ای از سخنرانی­اش را دریافت خواهند کرد).

رفقا، چهارم اوت [۱۹۸۳] دستاورد عظیمی که در جهت منافع اکثریت مردم بورکیناست نصیب ما شد. این حرکت مردم ما را نام­آور ساخت و افق جدیدی برای کشورمان ایجاد کرد. مردان بورکینا که تا آن زمان به عنوان مردانی خوار و ذلیل و یا یاغی تلقی می­شدند شهد شیرین آزادی را چشیدند و گرانبهاترین نشان­های جهان یعنی افتخار و عزّت، نصیبشان شد. از آن لحظه به بعد شعف و شادی وجود مردان ما را در برگرفت. هر روز شادمان­تر و از ثمرات مبارزات خود سرمست­تر می­شویم. اما، این شادمانی خودخواهانه مردان ما توهمی بیش نیست. زیرا، یکی از حیاتی ترین اجزای این جنبش، یعنی زنان را به دست فراموشی سپرده­ایم. آنان از این جنبش عظیم اجتماعی کنار گذاشته شده و از لذایذ آن بی­بهره مانده­اند.

گرچه مردان ما به مرزهای گلزار پهناور انقلاب رسیده­اند، اما زنان ما همچنان گمنامند و به دست فراموشی سپرده شده­اند. زنان ما، گاه با صدایی ضعیف و گاه با فریاد از آرزوهایی سخن می­گویند که گرچه کشور بورکینا را فرا­گرفته اما برای زنان تاکنون پا را از حد کلمات دلنشین فراتر نگذاشته است. وعده­های انقلاب، هم اکنون برای مردان ما به یک واقعیت تبدیل شده است، اما، برای زنان ما هنوز شایعه­ای بیش نیست. حال آنکه اعتبار و آینده انقلاب ما به وجود زنان وابسته است.

موضوع مشارکت زنان در انقلاب بسیار با اهمیت و حیاتی است. زیرا تا زمانی که بخش تعیین کننده­ای از جمعیت ما تحت سلطه قرار گرفته باشد وضعیتی که نظام­های مختلف استثمارگر طی قرون متمادی ایجاد و تحمیل کرده­اند و هیچ دست آورد قطعی، با دوام و کاملی در کشورمان نخواهیم داشت.

اکنون زمان آن فرا رسیده است که مردان و زنان بورکینا فاسو تصویری را که در ذهن خود از خودشان ایجاد کرده­اند تغییر دهند. زیرا آنان به جامعه­ای تعلق دارند که نه تنها روابط اجتماعی جدیدی را پایه­گذاری می­کند، بلکه روابط فرهنگی را نیز متحول می­سازد، روابط حاکم میان زن و مرد را واژگون می­کند و هر دو را وا­می­دارد تا ماهیت این روابط را بازنگری کنند.

 وظیفه بازنگری روابط زن و مرد و متحول ساختن آن بسیار دشوار، اما ضروری است؛ زیرا نقش تعیین کننده­ای در هدایت انقلابمان به مقام رفیع خود دارد. از این طریق تمام نیروهای بالقوه انقلاب آزاد می­شود و روابط واقعی، طبیعی و ضروری میان زن و مرد حاکم و طبیعی­ترین نوع روابط میان مردم ایجاد می­شود. بدین ترتیب آشکار خواهد شد که رفتار طبیعی مردان تا چه میزان انسان گونه شده است و مردان تا چه حد به طبیعت انسانی خود پی­ برده­اند.

شما زنان، ترکیب پیچیده و بیکران رنج و شادی، تنها و رها شده به حال خود، ولی به وجود آورنده کل بشریت؛ رنجدیده، ناکام و خوار و در عین حال منبع بی­پایان شادی و لذت برای همۀ ما، منبع عاطفی ماورای قیاس و الهام بخش حرکت­های شجاعانه هستید. ضعیف خوانده می­شوید اما مملو از قدرت ناگفته­ای هستید که الهام­بخش ما برای کسب افتخار بوده است. موجودی ساخته شده از گوشت و خون و سرشار از معنویت، مادر و همدم ما مرد ما مردان در تمام طول زندگی و همرزم مبارز ما هستید و بنابر همین حقایق است که باید مدعی تساوی حقوق خود در جشن پرشکوه پیروزی انقلاب باشید.

 در پرتو این حقایق همۀ ما، اعم از زن و مرد باید نقش و جایگاه زنان در جامعه را تعریف کنیم و بر آن تأکید ورزیم. بنابراین، باید از راه استقرار آزادی و فایق آمدن بر روابط نابرابر زن و مرد، که به استناد تفاوت­های ساختار طبیعی­شان ایجاد شده است، هرگونه توجیهات شرم­آوری که استثمار زنان را هدف قرار داده است کنار بگذاریم و تصویر واقعی انسان را دوباره محقانه احياء سازیم.

امروزه مطرح ساختن مسألۀ زنان در بورکینا به معنی پی­ریزی طرحی برای محو این نظام برده­داری است که زنان هزاران سال گرفتارش بوده­اند. اولین قدم، تلاش برای درک عملکرد این نظام و پی بردن به ماهیت واقعی آن به منظور دستیابی به یک خط مشی عملی برای رهایی کامل زنان است.

به عبارت دیگر، برای پیروزی در این نبرد مشترک، باید با جوانب مختلف مسائل زنان جهان و بورکینا آشنا شویم. باید درک کنیم که مبارزات زنان بورکینا بخشی از مبارزه برای اعاده اعتبار و حیثیت قاره آفریقا و فراتر از آن بخشی از مبارزات جهانی زنان است. بنابراین، آزادی زنان در بطن مسأله آزادی بشر در بورکینا و جهان قرار دارد و بنابراین ماهیت آن جهانی است.

مبارزه طبقاتی و وضعیت اجتماعی زنان در جهان

 شکی نیست که ماتریالیسم دیالکتیک در زمینه شناخت موقعیت کنونی زنان حق بزرگی برگردن ما دارد. زیرا همین مکتب فلسفی کمک کرد تا دریابیم که استثمار زنان جزئی از عملکرد نظام عمومی استثمارگر است.

مكتب ماترياليسم دیالکتیک جامعه بشری را جزئی از طبیعت که تغییر ناپذیر است نمی­داند بلکه عاملی می­شناسد که خود بر طبیعت اثر می­گذارد. انسان منفعلانه خود را تسلیم قدرت طبیعت نمی­کند، بلکه آن را تحت سیطره خود در می آورد. این پدیده فرایندی ذهنی­گرایانه و نشأت گرفته از تخیلات انسان نیست، بلکه ریشه در تجربیات عملی دارد. نگرش واقعی به زنان نیز هنگامی آغاز می­شود که صرفاً از دیدگاه جنسیت به آنها نظر نیافکنیم، بلکه نگرشی ورای فعالیت­های بیولوژیکی بر آنان داشته باشیم، تا بتوانیم از موقعیت آنان به عنوان نیرویی فعال و وزنه­ای اجتماعی آگاه شویم.

بعلاوه، زن آگاهی از خود را تنها با شناخت جنسیت بدست نمی آورد، بلکه آگاهی وی انعکاسی است از موقعیتی که ساختار اقتصادی جامعه برایش فراهم آورده­است؛ و آنچه در تعیین ساختار اقتصادی جامعه نقش مؤثر دارد، سطح رشد تکنولوژی و روابط طبقاتی موجود در جامعه است. اهمیت ماتریالیسم دیالکتیک این است که از محدودیت­های صرفاً بیولوژیکی و نظریه­های ساده­اندیشی مبتنی بر بردگی انسان در مقابل طبیعت پا را فراتر می­گذارد و از دیدگاه زمینه­های اقتصادی و اجتماعی به حقایق می­نگرد.

از آغاز تاریخ بشریت، تسلط انسان بر طبیعت هیچگاه با دست خالی انجام نگرفته است. دست انسان که انگشت شست روبروی سایر انگشتانش قرار دارد، ابزار را می­گیرد و ابزار بر قدرتش می­افزاید. تأثیرات تفاوت­های فیزیکی نظیر قدرت عضلانی بدن و یا زایمان به تنهایی شرایط نامساوی میان زن و مرد را ایجاد نکرد. پیشرفت تکنولوژی نیز تنها عامل نهادینه کردن نابرابری موجود نبوده است. در برخی موارد و در نقاطی از کره زمین زنان موفق شدند بر اختلاف جسمانی­ای که سبب جدایی آنها از مردان می­شد فایق آیند.

آنچه نابرابری زنان را نهادینه کرد تبدیل جوامع از نوعی به نوعی دیگر بود. عدم تساوی حقوق زنان به منظور ایجاد شکل خاصی از سلطه و استثمار رواج پیدا کرد و ساخته و پرداختۀ بینش و تصورات ذهنی خود ما است. امروزه وظایف بارداری و نگهداری اطفال و احساس مسئولیت اجتماعی زنان برای تطبیق خود با الگوهایی که مردان در جامعه ایجاد کرده­اند، مانعی است در مقابل زنانی که متمایل به پرورش اندام­ خود، تا حد دستیابی به عضلات به اصطلاح مردانه هستند.

در طول هزاران سال، از عصر حجر تا دوره برنز، به عقیده متخصصین برجسته باستان­شناس، روابط میان زن و مرد خصلتی مثبت داشته است و مکمل یکدیگر بوده­اند. و این وضع به مدت هشت هزار سال دوام داشت. همانگونه که فردریک انگلس شرح می­دهد ویژگی بارز این دوران وجود همکاری متقابل و روابط صمیمانه مرد و زن بوده است؛ برخلاف دوران مرد­سالاری که خصلت کنار گذاشتن زنان از امور اجتماعی را به خود گرفته است. انگلس نه تنها تکامل تکنولوژی را دنبال کرد، بلکه پیدایش اسارت تاریخی زنان را نیز ریشه­یابی کرد و نتیجه گرفت که اسارت زنان همزمان با پیدایش مالکیت خصوصی شکل گرفت. یعنی، زمانی که روابط تولیدی و ساختار اجتماعی جدیدی پا به عرصه وجود گذاشت.

با تشدید نیاز به کارگر برای برچیدن جنگل­ها به منظور ایجاد مزارع و استفاده بهینه از منابع طبیعی نوعی تقسیم کار پدید آمد. جستجو برای کسب و افزایش منافع شخصی، باعث شد که انسان به دنبال راه هایی برود که، با حداقل تلاش، حداکثر منافع را برایش داشته باشد. بدین ترتیب فردگرایی، سستی و رخوت از درون انسان سر­برآورد و ارزش اجتماعی پیدا کرد.

حساسیت زن نسبت به حراست از خانواده و قبیله به تله­ای برای سوق دادن وی به زیر سلطه مرد تبدیل شد. معصومیت و از خود گذشتگی، قربانی تزویر و خودکامگی شد. عشق استهزا و عزت نفس انسان تحقیر شد. تمامی احساسات و عواطف اصیل بشری به ابزاری برای داد و ستد تبدیل گشت. از آن زمان به بعد اشتیاق زنان به مهمان­نوازی و علاقه آنان به تجربه مشترک با خدعه و نیرنگ پاسخ داده شد.

گرچه زنان از این ریا کاری که سهم نابرابری از بار مسئولیت را به آنان تحمیل می­کرد، آگاه بودند ولی برای مراقبت از آنچه بدان عشق می­ورزیدند دنباله رو مردان شدند. مردان نیز با آگاهی از حس فداکاری زنان تا جایی که می­توانستند سوء استفاده کردند. این بذر استثمار تبه­کارانه بعدها ضرورتی اجتماعی تلقی شد و به مراتب نسبت به امتیازاتی که زنان آگاهانه داده بودند پا را فراتر گذاشت و به خیانتی تاریخی علیه زنان تبدیل شد.

 همگام با ظهور پدیده مالکیت خصوصی برای اولین بار پدیده برده­داری شکل گرفت. مرد که صاحب بردگان و زمین بود، نهایتاً ارباب زن نیز شد. شکست تاریخی جنس مؤنث اینگونه اتفاق افتاد. شکستی که با پیدایش تحول بزرگی در تقسیم کار، ظهور روابط تولیدی جدید و انقلاب جدیدی در ابزار تولید همگام بود. بدین ترتیب حقوق ناشی از مادر­سالاری جای خود را به حقوق پدرسالاری داد.

حق مالکیت وارث که قبلاً از زن به قبیله­اش می­رسید، اکنون از پدر به پسر منتقل می­شد. خانواده پدر سالار برمبنای حق مالکیت خصوصی مرد که اکنون رییس خانواده شده بود، پا به عرصه وجود گذاشت. زن در چارچوب جدید خانواده به موجودی ستمدیده تبدیل شد. مرد، که حاکم مطلق شده بود بوالهوسی­های جنسی خود را از طریق اختلاط با برده­های خود و یا فاحشه­ها ارضاء می­کرد.

زن به موجودی تبدیل شد که مردان در جنگ ها به غنیمت می­گرفتند و در تجارت، خرید و فروش می­کردند. مرد هم از نیروی کار زنان سود به جیب می­زد و هم از هزارچم لذت آفرینش سرمست می­گشت. زنان نیز به محض اینکه ارباب فرصتی به آنان می­داد، با ارتکاب خیانت، از مردان انتقام می­گرفتند. بنابراین، خیانت همتای طبیعی ازدواج شد و تنها حربه باقیمانده در دست زنان برای انتقام­گیری در مقابل تبدیل شدن به برده خانگی بود. ستمدیدگی اجتماعی، زن نتیجه مستقیم ستمدیدگی اقتصادی وی بود.

با توجه به چرخۀ خشونت­آمیزی که شرح آن رفت، تنها طریقی که می­توان نابرابری را ریشه­کن ساخت و برای زن و مرد حقوق مساوی ایجاد کرد آن است که طغیانی اجتماعی برپا شود و روابط تولید و ابزار تولید را دگرگون سازد تا جامعه نوینی بر پا شود. بنابراین موقعیت زنان هنگامی بهبود می­یابد که نظام استثمارگر ریشه کن شود. حقیقت این است که در طول قرون متوالی هر جا نظام پدرسالاری پیروز شده­است، استثمار طبقاتی و نزول موقعیت اجتماعی زنان همپای یکدیگر به پیش رفته اند. البته، مقاطع تابناکی نیز وجود داشته است که زنان از طریق تارک دنیا شدن و یا جنگجویی، زنجیرهای استثمار را گسسته­اند. اما خصلت اصلی، یعنی به زیر سلطه کشیدن زن همواره ادامه و تحکیم یافته­است؛ چه در زمینۀ کار روزانه و چه در زمینه خفقان اخلاقی و فکری.

زن که موقعیت اجتماعی­اش با پیدایش مالکیت خصوصی کاملاً وارونه شده بود، حتی از درون خودش نیز تبعید شد. تنها وظیفه­ای که بر عهده­اش گذاشته شد پرورش اطفال و کنیزی بود. نامش از متون فلسفی نظیر نوشته­های ارسطو، فیثاغورث و دیگران و احادیث بانفوذترین مذاهب حذف شد. تاریخ اساطیری اعطای هرگونه ارزشی را از وی دریغ کرد. زن که در جامعه برده­داری چیزی جز حیوان بارکشی با شکل و شمایل انسان نبود، به سرنوشت بردگان دچار شد.

بنابراین، جای تعجب نیست که در مرحلۀ چیرگی نظام سرمایه­داری که انسان­ها برایش شماره­هایی بیش نیستند، این نظام نیز با بی­شرمی وصف ناپذیر و به روش­های بسیار پیچیده­ای زنان را استثمار کرده است. به همین دلیل می­شنویم در آن روزگاران صاحبان کارخانه­ها زنان را فقط برای کار کردن در کنار ماشین­های نساجی مکانیزه استخدام می­کردند. صاحبان کارخانه­ها ترجیح می­دادند که زنان متأهل را استخدام کنند، بخصوص آندسته­ای که تنها نان آور خانواده خود بودند. زیرا اینگونه زنان به مراتب بیش از زنان مجرد به کار خود توجه می­کردند سربراه­تر بودند، راه چاره­ای نداشتند جز آنکه برای بدست آوردن لقمه نان بخور و نمیری برای خانواده، تا مرز خستگی مفرط و از پاافتادگی کار کنند. بدین ترتیب متوجه می­شوید چگونه مسئولیت­پذیری زن علیه خودش بکار می­رود و از تمامی مزیت­های اخلاقی و حساس طبیعت زنانه­اش برای به زیر سلطه کشیدنش سوء استفاده می­شود. مهربانی و عشقش به خانواده و دقت بیش از حدش در انجام وظایف شغلی، همه و همه علیه­اش بکار برده می­شود و این در حالی است که تمام تلاشش را را بکار می­برد تا ضعفی از خود نشان ندهد.

بنابراین، در طول قرن­ها و اعصار و در جوامع مختلف زن سرنوشت غم­انگیزی را گذرانده و همواره موقعیتی پست­تر از مردان داشته است. گرچه نابرابری به شکل­های گوناگونی نمود می­کرده، اما، اصل نابرابری همواره پا بر جا بوده است.

در جامعه برده­داری، برده مرد به عنوان حیوانی تلقی می­شد که وظیفه­اش تولید محصول و انجام وظایف دیگر بود. زن بسته به موقعیت اجتماعی­ای که داشت، نه تنها در طبقه خودش زیر پا له می­شد، بلکه طبقات دیگر نیز همان رفتار را با وی داشتند. این شرایط حتی برای آن­دسته از زنانی مصداق پیدا می­کرد که عضو طبقه استثمارگر بودند. در جامعه فئودالی زنان در موقعیتی نگهداشته می­شدند که کاملاً از نظر اقتصادی به مردان وابسته بودند و این وضعیت با بهانه­هایی نظیر ضعف جسمانی و روانی زنان توجیه می­شد. اغلب به زنان به عنوان موجودی نگاه می­شد که فاقد عفت و عامل اصلی برملا شدن رازها، و کم عقل هستند و از اماکن مذهبی نیز دور نگه داشته می­شدند.  زن که قبلاً از نظر اخلاقی و اجتماعی محکوم شده است، در جامعه سرمایه­داری از نظر اقتصادی نیز تحت انقیاد قرار می­گیرد. چه کار نکند و مرد خانه خرجش را بدهد و چه تا پای جان زحمت بکشد، در هر صورت برده­ای بیش نیست.

ما هرگز قادر نخواهیم بود که تصویر مناسبی از ژرفای بدبختی­های زنان ترسیم کنیم و یا آنکه به اندازه کافی نشان دهیم که زن شریک بدبختی­های کل طبقه کارگر است.

شکل خاص ستم کشیدگی زنان

سرنوشت زن با سرنوشت مردانی که استثمار می­شوند گره خورده است. این یک واقعیت است. اما، وجود این همبستگی که ریشه در استثمار مشترک زن و مرد دارد و میان آنان پیوندی تاریخی ایجاد می­کند نباید مانع شود تا شرایط خاصی را که بر زنان حاکم است فراموش کنیم. عواملی که خصلت ویژه زندگی زن را تعیین می­کنند تنها داده­های اقتصادی نیستند و نشان می­دهند که زن، علاوه بر آن، از ستم ویژه­ای رنج می­برد. خصلت ویژه این ستمدیدگی را نمی­توان با علایم ریاضی ساده و یا ساده­انگاری­های کودکانه توضیح داد.

 واقعیت این است که نظام استثماری موجود زن و مرد کارگر را محکوم به سکوت کرده است تا در مقابله با استثمار دم بر نیاورند. اما، تحت نظام اقتصادی موجود، زنان کارگر از جانب شوهرانشان که خود کارگر هستند، نیز محکوم به سکوت می­شوند. به عبارت دیگر مضاف بر استثمار طبقاتی که گریبانگیر هر دو آنان است زنان باید شرایطی را تحمل کنند که میان آنان و شوهرانشان حاکم است؛ روابطی مملو از تضاد و خشونت که بر پایه برتری فیزیکی مردان استوار شده است. واضح است که تفاوت موجود در میان جنس­های مختلف از ویژگی­های جامعه بشری است. این تفاوت ها بیانگر وجود روابط خاصی میان زن و مرد است و بی­درنگ مانع از آن می­شود که، حتی در خطوط تولید، به زنان همکارمان به چشم همقطار نگاه کنیم. تا زمانی که روابط اجتماعی بر مبنای امتیازات ویژه و برتری اجتماعی مردان و ایجاد مخاطره برای زنان شکل گرفته باشد، باید پذیرفت که واقعیت زندگی زنان چیزی نیست مگر یک معضل اجتماعی.

 مردان از طبیعت پیچیده روابط موجود در جامعه به عنوان توجیهی برای ایجاد سردرگمی در میان صفوف زنان استفاده می­کنند. مرد برای حفظ سلطه­اش بر زن از کاربرد هرگونه عمل زیرکانه­ای که جامعه مبتنی بر استثمار طبقاتی زمینه­اش را فراهم می­سازد دریغ نمی­کند. این همان شیوه­ایست که مردان برای سلطه بر مردان سرزمین­های دیگر بکار می­گیرند. در مقطعی از تاریخ، این فرضیه به کرسی نشانده شد که برخی مردان برتر از سایر مردان هستند، خواه به دلیل ریشه و میراث خانوادگی و یا امتیازات تفویض شده الهی – جامعه فئودالی بر این مبنا شکل گرفته بود. بدین ترتیب مردانی در تاریخ توانسته­اند ملتی دیگر را تحت سلطه خود درآورند. سلطه­گران سعی می­کردند، بر مبنای میراث خانوادگی و یا رنگ پوست، توجیهی علمی برای چیره شدن بر دیگران که از بخت بد پوستشان رنگ دیگری داشت ارائه دهند. استعمار و آپارتاید[3] بر این مبنا شکل گرفته بود.

باید توجه بسیار دقیقی به شرایط و موقعیت زنان داشته باشیم زیرا در غیر اینصورت آگاه­ترین آنان را به سمتی سوق می­دهیم که جنگی بر مبنای تقسیم­بندی جنسیت بر پاکنند، حال آنکه آنچه بدان نیازمندیم جنگ طبقاتی و احزاب است که باید دوشادوش یکدیگر و بطور همزمان در آن شرکت کنیم. باید صادقانه اذعان داریم که مسئولیت چنین سردرگمی و اغتشاشی بر دوش شیوه نگرش مردان قرار دارد. بینش غلط مردان بذری را می­پاشد که نظرات فمینیستی را برمی­انگیزد. نظراتی که در پاره­ای از موارد برای مبارزه مرد و زن علیه ستم مشترکشان بسیار ارزشمند بوده است. ما می­توانیم در این مبارزه مشترک پیروز شویم و پیروز خواهیم شد. مشروط بر اینکه دریابیم که نیازمند یکدیگر و مکمل هم هستیم، سرنوشت مشترکی داریم و در واقع محکوم به تکیه داشتن بر یکدیگریم.

در این لحظه راهی جز این نداریم که دریابیم رفتار مردسالارانه چیزی جز گنده دماغی، بی­مسئولیتی، فخر فروشی و انواع خشونت­ها علیه زنان نیست. چنین رفتاری امکان ندارد که به فعالیت هماهنگ و مشترک علیه ستم کشیدگی زن بیانجامد. باید صادقانه اذعان کنیم چنین رفتاری که می­تواند تا حد رفتار صرفاً احمقانه نزول شأن کند، چیزی جز سوپاپ اطمینان برای مردان ستم کشیده نیست. اینگونه مردان از طریق ضرب و شتم همسرشان امیدوارند بخشی از عزت نفسی را که نظام استثمارگر از آنان ربوده است بدست آورند. این رفتار مردسالارانه همان است که برتری طلبی جنسی و نره مردی نامیده می­شود. اینچنین رفتاری ریشه در انواع ضعف و عجز اخلاقی و فکری دارد – حتی در برخی موارد ضعف فیزیکی مرد هم در پشت آن هم مستتر است – و در بسیاری از مواقع برای زنان آگاه و سیاسی راه دیگری باقی نمی­گذارد جز اینکه در دو جبهه به مبارزه برخیزند.

زنان برای مبارزه و کسب پیروزی لازم است با اقشار و طبقات ستمدیده از جمله کارگران، کشاورزان و سایر محرومان همصدا شوند. اما مردان، برغم اینکه تا چه حد تحت ستم باشند، خود بر انسان دیگری ستم میکنند، یعنی همسرشان. به زبان آوردن چنین مطالبی بدون شک اذعان بر واقعیت ناگواری است. برای مثال زمانی که درباره آپارتاید سخن می­گوئیم افکار و احساساتمان متوجه سیاهان استثمار شده و ستمدیده می­شود. اما زن سیاهپوستی که باید شوهرش را تحمل کند فراموش می­کنیم؛ شوهری که مجوز عبورش را زیر بغل زده و در راه بازگشت به خانه به خود اجازه می­دهد به اقسام بیراهه­های سرزنش­آمیز برود، در حالیکه همسرش با شایستگی تمام در منزل منتظر است و فقر و تهیدستی نیز از سر و رویش می­بارد. همچنین باید زنان سفید پوست آفریقای جنوبی را نیز از یاد نبریم. گرچه او زندگی اشرافی و پر زرق و برقی دارد ،اما متأسفانه در دست مرد سفید پوست فاسق گرفتار شده است و چیزی نیست مگر آلتی برای شهوترانی. مردان سفید پوست برای فرار از ناراحتی ناشی از فجایعی که بر سر سیاهان می­آورند راهی ندارند جز مستانه عربده کشیدن، هرزگی و رفتار شهوانی حیوان صفتانه.

 همچنین مثال­های زیادی داریم از مردانی که از بسیاری جهات مترقی هستند اما سرمستانه سرگرم فسق و فجورند و این در حالی است که در صورت کوچکترین سوءظن به عصمت همسر خود آماده­اند او را به قتل برسانند. چه تعداد از مردان در کشور بورکینا فاسو در پی احساس آرامش به آغوش انواع فاحشه­ها و معشوقه­ها پناه می­برند. بگذریم از رفتار غیرمسئولانه مردانی که دستمزد خود را صرف معشوقه­ها و یا پر کردن صندوق پول صاحبان کافه­ها می­کنند.

درباره آندسته از مردان حقیر چه بگوییم که گرچه افکاری مترقی دارند، اما، خلوتی می­جویند تا درباره زنانی که مورد سوء استفاده قرار داده­اند صحبت کنند؟ اینان می­اندیشند که بدین ترتیب می­توانند خود را در حد شأن و مقام سایر مردان برسانند و حتی برخی از آنان را از طریق ایجاد رابطه با همسرانشان، تحقیر کنند. حقیقت این است که اینگونه مردان پست و رقت­انگیزند و نباید آنان را به شمارش آورد. ما نباید حتی در این بحث به آنها اشاره­ای می­کردیم و تنها دلیل این کارمان انتقاد از رفتار جنایت بار آنان است که اعتقادات اخلاقی و فضیلت زنانی را که همراهی­شان با انقلاب می­تواند بسیار ارزشمند باشد جریحه­دار می­کند.

بعد نوبت کسانی می­رسد که کم و بیش مبارز انقلابی هستند – البته صفت «کم» برای آنان بسنده­تر است تا «بیش» – اما اجازه نمی­دهند که زنانشان در فعالیت­های سیاسی شرکت کنند و یا اینکه فقط در طول روز اجازه فعالیت به آنان می­دهند و زنانشان را بخاطر شرکت در جلسه یا تظاهرات در شب به باد کتک می­گیرند.

وای از این مردهای مظنون و حسود چه کوته­فکری اسفناکی! چه تعهد محدود و اندکی! آیا زنان مصمم تنها شب هنگام می­توانند به همسرانشان خیانت کنند؟ این چگونه تعهدی به جنبش است که از زنان توقع دارد در شب هرگونه فعالیت سیاسی را کنار بگذارند، اما در وقت استراحت روزانه همه مسئولیت­های خود را پیش ببرند؟ بالاخره اینکه چگونه توجیه کنیم کلمات و واژه­هایی را که انواع و اقسام فعالین سیاسی بزبان می­آورند؛ نظیر اینکه زنان حقیرانه شیفته زر و زیورند، «سعی می­کنند مردان را تحت نفوذ خود درآورند»، «دلقک مآبند»، «دروغ گویند»، «غیبت میکنند»، «توطئه می­چینند» و جز آن؟ شاید تمام این اتهام­ها در مورد زنان مصداق پیدا کند. اما، شکی نیست که به همان میزان در مورد مردان نیز صادق است.

آیا جامعه ما، که پیوسته جلو رشد زنان را می­گیرد، آنها را از انجام کارهای جدی و ثمر بخش باز می­دارد و جلوی هرگونه فعالیت آنان را سد می­کند، بجز فعالیت­های بسیار بی­ارزش و پیش پا افتاده می­تواند فساد را از وجود خودش بزداید؟

هنگامی که انسانی محکوم باشد آنگونه که زنان هستند، که در انتظار ارباب و آقای خود در خانه بنشیند تا برایش سفره پهن کند و برای صحبت کردن یا زنده بودن از او اجازه بگیرد چه چیزی به غیر از نگاه­های معنی­دار، غیبت، وراجی، نگاه حسد آلود به دیگران و بدگویی درباره زندگی خصوصی آنان برایش باقی می­ماند که خود را با آن سرگرم کند. اگر مردان نیز در همان وضعیت قرار داده شوند همان خلق و خوی را پیدا خواهند کرد.

متأسفانه موضوع دیگری که به زنان نسبت می­دهیم فراموشکاری آنان است. حتی گاهی آنان را ناقص العقل می­خوانیم. اما، هرگز نباید فراموش کنیم تمامی زندگی زنان تحت سلطه همسری بوقلمون صفت، بی­وفا و غیر­مسئول قرار دارد که دائم وی را زجر می­دهد و علاوه بر آن مسئولیت بزرگ کردن بچه­ها نیز بر عهده زنان است. چگونه ممکن است زنی که در خدمت تمام خانواده قرار دارد و خسته و کوفته است چشمانی فرو رفته که بیانگر آشفتگی و فراموشکاری است نداشته باشد. برای چنین زنی، فراموشکاری پادزهری در مقابل عذاب کشیدن و گریزی از سختی حیات و چاره­ای برای دفاع از خود است.

اما، برخی از مردان نیز فراموشکارند – بسیاری از آنان برخی از طریق مصرف افراطی مشروبات الکلی یا مواد مخدر مشکلات را به فراموشی می­سپارند؛ عده­ای دیگر از طریق فسادی که سراسر زندگیشان را فرا گرفته است. آیا هرگز کسی از فراموشکاری اینگونه مردان شکایتی داشته است؟ چه غرور خودبینانه­ای! چقدر مبتذل! ابتذالی که مردان با عیاشی برپا می­کنند تا ضعف­های دنیای مردسالارانه را بپوشاند. دنیای مردسالارانه کنونی بر جامعه­ای استثمارگر تکیه زده و نیازمند زنان فاحشه است. باید گفت که جنس مؤنث و فاحشه­ها هر دو سپربلایی بیش نیستند. ما آنان را بی­عفت می­کنیم و وقتی کارمان با آنان خاتمه یافت در پای محراب رفاه و در نظامی مملو از دروغ و چپاول قربانیشان می­کنیم.

فحشاء چیزی نیست مگر الگوی مینیاتوری جامعه­ای که قانون کلی آن بر پایه استثمار بناگذاشته شده است. فحشاء، سمبل تحقیر زن به دست مرد است، اما، این زن تحقیر شده کسی غیر از وجود دردناک مادر، خواهر یا همسر مردان دیگر، یعنی هر یک از ما نیست. در تحلیل نهایی، ما مردان بدین ترتیب خودمان را تحقیر می­کنیم. فاحشه­ها فقط تا زمانی وجود خواهند داشت که دلالان محبت و جویندگان فحشاء وجود داشته باشند.

 اما، چه کسانی در پی استفاده از فاحشه هستند؟ دسته اول مردانی هستند که زنان خود را به حفظ عفت و پاکدامنی مجبور می­سازند، در حالی­که فساد و عیاشی خود را بر سر فاحشه­ها تخلیه می­کنند. این کار به آنها کمک می­کند تا نسبت به همسران خود ظاهر محترمانه­ای را حفظ کنند، در حالی­که ماهیت واقعی خود را در آغوش زنانی بروز می­دهند که اصطلاحاً زنان کام­ده خوانده می­شوند. بنابراین از نظر معیارهای اخلاقی فحشاء همزاد ازدواج است. آداب و سنن، مذهب و اغلب مکتب­های اخلاقی ظاهراً مشکلی از نظر وفق دادن خود با این پدیده ندارند. پدر روحانی نیز در کلیسا با بیان این کلمات به تشریح همین قضیه می­پردازد «فاضلاب شرط لازم برای پاکیزه نگهداشتن قصر است».

بعد می­رسیم به آندسته از مردان توبه­ناپذیر و افراط­کاری که از پذیرش مسئولیت خانه با پستی و بلندی­هایش هراس دارند و از مسئولیت اخلاقی و مالی پدر شدن گریزانند. بنابراین در خفا به خانه­های محبت سری می­زنند تا هم از معدن طلای روابط آنجا کامی بگیرند و هم مسئولیتی گریبانگیرشان نشود. دسته بزرگ دیگری از مردان هستند که در ملاء عام و یا حداقل در حضور کسانی که قابل اعتماد هستند برخورد تحقیرآمیزی با زنان می­کنند، زیرا شخصیتشان آنقدر ضعیف است که نمی­توانند کینه­ورزی خود را در زندگی خصوصی خود حل و فصل کنند و از آن پس اعتماد خود به همۀ زنان را از دست می­دهند و همه را ابزار شیاطین می­نامند. یا اینکه مزورانه و به کرات از زنان به عنوان موجوداتی حقیر یاد می­کنند و سعی دارند تا از این طریق تحسین افکار عمومی را – که با تظاهر و ریاکاری بدست آورده­اند برانگیزند. اینگونه مردان شب­های متوالی سر از خانه­های محبت در می­آورند تا جایی که دست بر قضا دو رویی­شان برملا می­شود.

دسته دیگر مردان ضعیفی هستند که در پی ایجاد رابطه­ای از نوع چند همسری هستند. مقصود این نیست که درباره موضوع چند همسری، که در برخی از جوامع شکل غالب روابط مرد و زن بود، اظهار نظر کنیم. آنچه می­خواهیم در اینجا محکوم کنیم خلوت مردان ژیگولویی است که در پی بدست آوردن پول هستند و زنان ثروتمند از آنان شاهانه نگهداری می­کنند.

در نظام مورد بحث، فحشاء از دیدگاه اقتصادی هم فاحشه­ها را شامل می­شود و هم زنانی که از روی عشق به «پول» تن به ازدواج داده­اند. تنها تفاوت موجود میان زنی که از طریق فاحشگی خود فروشی می­کند، با زنی که در مقابل پول تن به ازدواج می­دهد، قیمت و مدت قرارداد است. بنابراین با پذیرش فحشاء به عنوان یک پدیدۀ اجتماعی ما زنانمان را به دو دسته تقسیم می­کنیم، فاحشه و همسر. تنها تفاوت میان آنها این است که همسر قانونی، گرچه تحت ستم قرار دارد اما حداقل از مهر تأیید و احترام جامعه بهره مند است. اما در مورد فاحشه­ها آنچه باقی می­ماند ارزش مبادله بدن اوست که متناسب با شیفتگی نره­مردان و حجم کیف پولشان، تغییر می­کند.

آیا فاحشه کالایی نیست که ارزشش متناسب با نفوذ کرشمه­هایش است؟ آیا قانون عرضه و تقاضا در مورد وی صدق نمی­کند؟ بنگرید به این فاجعه عظیم و دردناک بردگی کلی زنان!

باید هر فاحشه را به مثابه انگشت سبابه­ای بدانیم که به کل جامعه اشاره رفته و آن را محکوم کرده است. هر دلال محبتی و هر شریک فحشایی چاقوی خود را در این شکاف عمیق عفونت دار فرو کرده و می­پیچاند. زخمی که جهان مردان را از شکل و قواره می­اندازد و به اضمحلالش می­انجامد. از طریق مبارزه با فحشاء و از راه دراز کردن دست حمایتی به فاحشه­ها، ما عملاً مادران، خواهران و همسران خود را از این جذام اجتماعی نجات می­دهیم. ما خودمان را نجات می­دهیم. ما جهان را نجات می­دهیم.

وضعیت واقعی زنان در بورکینا فاسو

 در جامعه­ای که تولد پسر هدیه­ای الهی تلقی می­شود، تولد دختر را حکم تقدیر به حساب می­آورند و یا در بهترین حالت آن را موجودی می­شمارند که می­تواند در تولید غذا کمک کند و نسل بشر را تداوم بخشد. به پسربچه­ها خواستن و گرفتن، دستور دادن و به کار کشیدن، هوس کردن، به دست آوردن و تصمیم یکطرفه گرفتن را آموزش می­دهند. حال آنکه کل جامعه، یکپارچه و به مثابه یک مرد – «مثابه یک مرد» واژگان دقیق و گویای مطلب است – قوانینی را در گوش دختر بچه­ها فریاد می­زند که هرگز راه بجایی نمی­برد و یکی پس از دیگری به او ضربه می زند و جامه «عفت و پاکدامنی» را آنچنان سخت دورش می­پیچد و خفتش را می­گیرد که روح از خود بیگانگی را در درونش می­دمد از همان دوران طفولیت او را متمایل به جستجوی قیم بار می­آورند و یا فکر ازدواج را در او می­پرورانند. چه فریب شگفت انگیزی! چنین کودکی هرگز طعم دوران بچگی را نمی­چشد. از سن سه سالگی باید نقش خود را در زندگی دقیقاً بشناسد: خدمتگزار و ثمر بخش.

در حالیکه برادر چهار یا پنج ساله­اش آنقدر بازی می­کند که از فرط خستگی به زمین می­افتد، دخترک با مراسم مختصری، تعلیم می­بیند که وارد چرخه تولید شود. قبلاً شغلی برایش دست و پا کرده اند: کمک خانه دار. شغلی بدون دستمزد؛ زیرا همانگونه که همیشه گفته می­شود، زن خانه­دار که «کاری نمی­کند». آیا نوشتن واژۀ خانه­دار در کارت شناسایی یک زن بدین مفهوم نیست که بیکار است و درآمدی ندارد؟ با کمک سنت­های دیرینه و تحمیل صبر و بردباری، به خواهرانمان یاد می­دهیم که هر روز بیشتر وابسته شوند، بیشتر تحت سلطه درآیند، بیشتر استثمار شوند و اوقات فراغت و تفریح کمتری داشته باشند.

در حالی­که برای رشد پسرهای جوان راه را هموار می­کنند و کمک می­کنند تا بر زندگی خود مسلط شود، جامه محدودیت­های اجتماعی را تنگ­تر به تن دختران می­پوشانند و خفتشان را می­گیرند. چون مؤنث متولد شده است باید بهای گزافی بپردازد. در تمام طول عمرش، تا زمانی که به دلیل ضعف جسمانی و خود ستیزی روانی به آرامش ابدی بپیوندد، باید تاوان زن بودنش را پس بدهد. او به ابزاری برای تولید در کنار مادرش – که بیشتر حکم مدیرۀ او را پیدا میکند تا مادرش – تبدیل می­شود. او هرگز بیکار نمی­نشیند، و هرگز به او اجازه نمی­دهند که همانند برادرش به تفریح و بازی بپردازد.

به هر سوی این سرزمین که بنگریم از فلات مرکزی در شمال شرقی، جایی که قدرت کاملاً متمرکزی بر جامعه حاکم است، تا سمت غرب که قدرت غیرمتمرکز در دست انجمن­های محلی روستاهاست و یا در سمت جنوب غربی که بصورت تعاونی­های زمین­های زراعی اداره می­شود – شکل سنتی سازمان اجتماعی دارای یک وجه مشترک است: انقیاد زنان. در تمام ۸۰۰۰ دهکده موجود در ۶۰۰,۰۰۰ مزرعه، و در بیش از یک میلیون خانه مسکونی، می­توانیم شاهد شباهت یکسان در نحوه نگرش به زنان باشیم.

زندگی اجتماعی در اقصی نقاط کشور مطابق نظرات مردان انسجام یافته و در دو چیز مشترک است: انقیاد زنان و فرمانبری جوانان. جامعه ما هنوز از نوع کشاورزی بدوی، پدر سالارانه و مبتنی بر تعدد زوجات است که زنان را به نیروی کار استثمار شونده و ابزار تولید مثل تبدیل می­کند.

چگونه زنان می توانند با این شخصیت دوگانه خود کنار بیایند که هم حیات مشترک تمامی اعضای خانواده با حضور و توجه آنان پیوند بخورد و هم در حاشیه قرار داشته باشند و نادیده گرفته شوند؟ بدون شک حیات زنان پوشیده از دوگانگی است و او فقط با ریاضت و صبر می­تواند محرومیت­های اجتماعی را تحمل کند. برای اینکه بتواند زندگی خود را با جامعه مردان هماهنگ سازد و دستورات آنان را اطاعت کند، باید خود را در سطح نازلتری از موقعیت اجتماعی قرار دهد و همواره در پشت صحنه زندگی قرار گیرد.

او خود را قربانی این وضع می­کند.

ای زن، تو منبع ،زندگی، اما کالایی بیش نیستی؛ تو مادر، اما خدمتکاری بیش نیستی، تو مربی انسان، اما شبه انسانی بیش نیستی؛ تو قادر به حکمرانی بر خانه و مملکت، اما شبهی بیش نیستی؛ تو مظهر بی­نام و نشانی، و صدایت خفه است. تو نقطه اتکاء و بانی وحدت، اما گرفتاری در زنجیر و سایه­ای از مردی که خود سایه­ای از مرد، بیش نیست.

زن ستون رفاه و آسایش خانواده، قابله، رختشو، نظافتچی و آشپز است. او پادو، مدیر، کشاورز، پرستار، باغبان، فروشنده و کارگر است. او نیروی کاری است با ابزارهای قدیمی و هزاران هزار ساعت صرف کارهایی می­کند که هیچ امیدی به ارتقای سطح تولید آن نیست.

هر روز خواهران ما در چهار جبهه علیه بیماری، گرسنگی، فقر و انحطاط می­جنگند و فشار تغییرات جدیدی را احساس می­کنند که خارج از کنترل آنهاست. به ازای هر یک نفر از ۸۰۰,۰۰۰ مردی که از بورکینا فاسو مهاجرت می­کنند، بار جدیدی بر دوش زنان اضافه می­شود. بنابراین، متناسب با دو میلیون مرد بورکینایی که در خارج از کشور زندگی می­کنند، نسبت جنسیت جمعیت تعادل خود را بیش از پیش از دست می­دهد. در حال حاضر 7/51 درصد کل جمعیت و 1/52 درصد نیروی بالقوه فعال جمعیت را زنان تشکیل می­دهند.

بار مسئولیتی که زنان بر دوش می­کشند آنقدر عظیم است که فرصت توجه به فرزندان و خود را از دست می­دهند و وجودشان تحلیل می­رود – وجودی که چرخ زیرین آسیا، چرخ سرنوشت، چرخ متحرک، چرخ یدک و چرخ بزرگ است. خواهران و همسران ما که رفتارهای قلدر مآبانه آنان را در زیر چرخ زندگی خرد کرده است بهای آفرینش و حفظ زندگی را می­پردازند. از نظر اجتماعی به رتبه سوم – پس از مرد و بچه – هل داده شده­اند؛ درست مثل جهان سوم که به شکل تصنعی عقب نگه داشته می­شود تا با سهولت بیشتری به سلطه کشیده شده و استثمار شود. زن، که همواره تحت انقیاد به سر می­برد، از پیش قیم محافظش، که استثمارگر او نیز هست، به جایی فرستاده می­شود که به زیر سلطه کشیده شده و بیش از پیش استثمار می­شود. زن، اولین فرد آغازگر کار و آخرین نفر در هنگام استراحت است. اولین فردی است که آب می­آورد، با هیزم آتش می­افروزد و آخرین فردی است که عطش خود را فرو می­نشاند. اگر غذایی باقیمانده باشد رفع گرسنگی می­کند – البته پس از شوهرش. او ستون اصلی خانواده است، هم مشکلات خانواده را بر دوش می­کشد و هم مشکلات جامعه را، مشکلات را هم بر دوش می­کشد، هم بر دست و هم در شکم. در عوض دستمزدی که نصیبش می­شود، ظلم، سرکوفت­های طرفداران کنترل جمعیت، تابوهایی که تغذیه را بر وی حرام می­کند، کار طاقت­فرسا و سوء تغذیه است. آنچه جامعه به او پاداش می­دهد حاملگی­های خطرناک، خودستیزی و سایر خباثت­های بی­شماری است که مرگ مادران را به یکی از نابخشودنی­ترین، ناگفتنی­ترین و شرم­آورترین نقیصه­های اجتماعی تبدیل می­کند.

صیادان متجاوز، از سرزمین­های دور، به این اجتماع از خودبیگانه هجوم می­آورند و انزوای زنان را تشدید و موقعیت­شان را حتی متزلزل­تر می­کنند. سرخوشی حاصل از تشکیل زندگی مستقل نیز با سرعت رنگ می­بازد. کنار گذاشته شده از مراسم بله برون، غایب از کلیه مراحل اخذ تصمیم، ضربه پذیر، فاقد هرگونه اختیار او قربانی مستمر خانواده و جامعه است. سرمایه و دیوانسالاری حاکم بر جامعه برای به زیر سلطه کشیدنش متحد شده­اند. باقیمانده ستم روا شده به زن، سهم امپریالیست­هاست.

میزان تحصیلات زنان، نصف مردان است. حدوداً ۹۹ درصد زنان بی­سواد هستند، آموزش حرفه­ای ندیده­اند، در بازار کار علیه­شان تبعیض روا می­شود، مشاغل دست دوم به ایشان اختصاص می­یابد و در صف اول اخراجی­ها هستند. با اینکه آداب و سنن، صدها مانع در راهش برافراشته­اند و هزاران بهانه علیه­اش می­تراشند، و هرگز چشم انداز روشنی در مقابل خود نمی­بیند، با این حال زنان بارها و بارها در مقابل مشکلات قیام کرده­اند. آنان به خاطر بچه­هایشان، خانواده­شان و جامعه­شان باید این راه را به هر قیمتی که باشد ادامه دهند.

سرمایه­داری به پنبه، دانه­های روغن نباتی، کنجد و غیره نیاز دارد تا چرخ صنایع خود را بچرخاند. زنان یعنی مادران ما علاوه بر تمام وظایفی که بر دوششان بود ناگهان دریافتند که باید عهده­دار این مسئولیت جدید نیز باشند.

درشهرها، جایی که قرار است تمدن راهگشای آزادی زنان باشد آنان را برای تزئین تالارهای مجالس سرمایه­داران بکار می­گیرند، برای ادامه حیات خودفروشی می­کنند و یا برای تبلیغ کالاها به عنوان طعمه تجاری استفاده می­شوند. بدون شک، زنان طبقه متوسط شهرها مرفه­تر از زنان روستایی زندگی می­کنند. ولی آیا آنها واقعاً آزادتر و آزادی­خواه ترند و بیشتر مورد احترام هستند؟ آیا واقعاً به آنها مسئولیت بیشتری واگذار می­شود؟ ما باید در این راستا کاری فراتر از پرس و جو انجام دهیم باید در این­باره موضع بگیریم.

در حال حاضر بخش عمده­ای از مسائل و مشکلات زنان به قوت خود باقی هستند، چه در قلمرو مشاغل حرفه­ای، یا دسترسی به امکانات آموزشی، یا در چارچوب قوانین حقوقی و حتی در مسائل عادی زندگی روزمره. زنان بورکینایی هنوز بجای اینکه در کنار مردان قدم بردارند دنباله رو آنانند.

رژیم­های نو استعماری حاکم بر بورکینا فاسو در رابطه با آزادی زنان برخوردی بهتر از سرمایه­داران نداشتند و فقط تو همی از آزادی و عزت را برایشان به ارمغان آوردند. جز این هم نمی­توانست باشد؛ زیرا تنها معدودی از زنان اقشار متوسط در شهرها بودند که فمینیسم را به عنوان مد روز دنبال می کردند – البته فمینیسم عقب افتاده – و فقط خواستار داشتن ظاهری مردانه بودند. بنابراین ایجاد وزارت زنان، که وزیر آن یک زن بود، به عنوان یک پیروزی در بوق و کرنا دمیده شد. آیا واقعاً موقعیت زنان را درک می­کردیم؟ آیا این درک وجود داشت که موضوع بحث به شرایط زندگی ۵۲ درصد جمعیت بوركينافاسو مربوط است؟ آیا متوجه بودیم که این شرایط ثمره اوضاع کلی اجتماعی، سیاسی و زیربنای اقتصادی و مفاهیم بانفوذ متحجر هستند و نمی­توان برای تغییر آنها تنها به یک وزارتخانه اکتفا کرد، حتی اگر یک زن در رأس آن قرار گرفته باشد؟ جواب این سؤالات بسیار روشن است. زنان بورکینایی به خوبی می­توانند دریابند که این وزارتخانه در طی چند سال گذشته نتوانسته است هیچگونه تغییر و تحولی در زندگی اجتماعی آنان ایجاد کند.

غیر از این نمی­توانست باشد، زیرا در روند ایجاد این شبه وزارتخانه بگونه­ای با موضوع آزادی زنان برخورد شد که به هیچوجه هدف یافتن علل واقعی استثمار و انقیاد زنان را دنبال نمی­کرد. بنابراین، جای تعجب ندارد که به رغم ایجاد وزارتخانه زنان خود فروشی بیشتر شد، دستیابی به آموزش و اشتغال حاصل نشد، حقوق مدنی و سیاسی زنان نادیده گرفته شد، و شرایط زندگی زنان در شهر و روستا ذره­ای بهبود نیافت. جنس مؤنث ناچیز شمرده شد، سیاستمدار مؤنث جدی گرفته نشد، نگاه وسوسه انگیز به جنس مؤنث ادامه یافت، رأی دهندۀ مؤنث مطیع انگاشته شد، ربات بودن جنس مؤنث در آشپزخانه ادامه یافت؛ به رغم فکر آزادش، بی­توجهی و ایجاد سد در مقابل راهش او را به بن بست کشید و در مجموع هر جا که زنی در چارچوبی از درد و رنج قرار داشت، رنج او در شهر و روستا ادامه یافت.

اما، زنان یکشبه در مرکز حرکتی قرار گرفتند که رشد خانوادگی و همبستگی ملی را به همراه داشت. چهارم اوت ۱۹۸۳ آزادی را به ارمغان آورد و همۀ ما به عنوان ملتی واحد با اهداف مشترک را فراخواند تا دوشادوش یکدیگر برای آزادی و مساوات رژه برویم. انقلاب اوت در زمانی اتفاق افتاد که زنان بورکینایی در انقیاد و استثمار جامعه نو استعماری بسر می­بردند. جامعه­ای که عمیقاً در عقاید نیروهای اجتماعی متحجر غرق شده بود. انقلاب در مسیر مبارزه برای آزادی زنان خود را موظف به بریدن از این عقاید سیاسی ارتجاعی می­داند؛ عقایدی که تا آن زمان در ابعاد وسیعی ستایش و اعمال می­شد. انقلاب خود را موظف می­داند تمامی توان خود را در جهت رفع موانع و ایجاد عدالت، تدوین و اجرای برنامه­ای انقلابی برای آزادی زنان بکار برد.

آزادی زنان و انقلاب بورکینا فاسو

در دوم اکتبر ۱۹۸۳، شورای ملی انقلاب، ضمن ارزیابی اوضاع سیاسی، محور اصلی مبارزه برای آزادی زنان را به طور واضح و روشن بیان کرد و متعهد شد برای بسیج، سازماندهی و اتحاد تمامی نیروهای ملی، بخصوص زنان تلاش نماید.

در سخنرانی ایراد شده دربارۀ جهت­گیری سیاسی، مشخصاً در خصوص زنان چنین بیان شد: «در تمامی نبردهایی که علیه قید و بندهای باقیمانده از جامعه نو استعماری و به منظور ساختن جامعه جدید انجام خواهد گرفت، زنان به عنوان جزیی لاینفک شرکت خواهند کرد. آنها، کلاً، در تمام سطوح سازماندهی حیات ملی از مراحل اخذ تصمیمات تا اجرای آنها مشارکت خواهند داشت. هدف نهایی این حرکت عظیم ساختن جامعه ای آزاد و آباد است که زنان با مردان در تمامی حوزه­های اجتماعی برابر باشند».

راه و روش روشن­تری برای اندیشیدن و توضیح مسأله زنان و مبارزه رهایی­بخشی که پیش روی ما است نمی­توان تصور کرد: «آزادی واقعی زنان هنگامی حاصل می­شود که به آنان مسئولیت سپرده شود و در فعالیت­های تولیدی شرکت جویند و به مبارزات مختلفی که مردم در پیش دارند بپیوندند. آزادی اصیل زنان به گونه­ای خواهد بود که احترام و ستایش مردان را برمی­انگیزد».

خواهران همرزم، مفهوم آنچه ذکر شد این است که مبارزه برای آزادی زنان بخشی از مبارزه برای عمیق­تر کردن انقلاب دموکراتیک و ملی ما است؛ انقلابی که از این به بعد به شما حق بیان و حق داشتن جامعه­ای نوین همراه با عدالت و مساوات اجتماعی برای همه را اعطاء می­کند؛ انقلابی که زنان و مردان در پیشبرد آن حقوق و مسئولیت­های یکسانی خواهند داشت. انقلاب دموکراتیک و ملی شرایط را برای چنین مبارزه آزادی­بخشی فراهم آورده است. اکنون باید فرصت را غنیمت شمارید و با بیشترین احساس مسئولیت در رفع همۀ قیود و موانعی که زنان را در جوامع عقب مانده­ای مانند جامعۀ ما به بردگی می­کشد قدم بردارید، و سهم خود را در مبارزه سیاسی برای ساختن جامعه­ای نوین، که در خدمت آفریقا و کل جامعه بشریت خواهد بود، ادا کنید.

در همان اولین ساعات انقلاب دموکراتیک ملی مطرح کردیم که: «حقوق زنان همانند کسب آزادی، دادنی نیست بلکه گرفتنی است. بنابراین، خود زنان هستند که باید خواسته­هایشان را مطرح کنند و برای تحقق آنها بسیج شوند». انقلاب نه تنها شرایط عینی مبارزه برای آزادی زنان را فراهم آورده، بلکه راه پیگیری و بکار بستن روش­های مبارزه را نشان داده و نیروهای اصلی این نبرد را مشخص کرده است. اکنون چهار سال است که برای نزدیک­تر شدن به هدف نهایی­مان، زن و مرد، دوشادوش یکدیگر تلاش می­کنیم. هم باید نبردها و پیروزی­های خود را برشماریم و هم پس­روی­ها و موانع را بخاطر داشته باشیم. بدین ترتیب برای نبردهای آینده آمادگی بیشتری خواهیم داشت.

اما می­رسیم به این نکته که انقلاب دموکراتیک و ملی ما چه وظایفی نسبت به آزادی زنان برعهده دارد. چه دستاوردهایی داشته­ایم و چه موانعی هنوز بر سر راه ما قرار دارد؟ بدون شک یکی از دستاوردهای اصلی انقلاب در زمینه آزادی زنان تأسیس اتحادیه زنان بوركينا فاسو بوده است. این یکی از دستاوردهای اساسی است، زیرا برای شما زنان کشور ما چارچوب و مکانیسم قابل اطمینانی را فراهم آورده است تا مبارزه را تا کسب پیروزی هدایت کنید. تأسیس اتحادیه زنان بورکینا فاسو [4]پیروزی بزرگی است زیرا شرایط لازم را فراهم می­آورد تا کلیه زنان فعال سیاسی تحت رهبری شورای ملی انقلاب حول محور اهداف برحقی بسیج شوند و مبارزه کنند.

اتحادیه زنان بورکینا، سازمان آندسته از زنان مبارز و جدی ایست که تصمیم گرفته­اند اوضاع را تغییر دهند؛ بجنگند تا پیروز شوند، زمین بخورند ولی مجدداً بپاخیزند و بدون عقب نشینی جلو بروند. این آگاهی جدیدی است که در میان زنان بورکینایی ریشه دوانده و همه باید به آن افتخار کنیم. رفقای عزیز، اتحادیه زنان بوركينا سلاح توفنده شماست. کراراً تیغه آنرا تیز کنید. آنقدر تیز کنید که شکاف­های عمیق­تر ایجاد کند و پیروزی های بیشتری برایتان به ارمغان آورد.

ابتکارات دولت در سه چهار سال گذشته در زمینه آزادی زنان مطمئناً کافی نیست. اما، ما را در مسیر درستی قرار داده است، تا حدی که کشور ما می­تواند مدعی طلایه­داری مبارزه برای آزادی زنان باشد. زنان بورکینا بیش از پیش در تصمیم­گیری­ها و اعمال واقعی قدرت مردمی شرکت می­کنند. آنها در آبادانی و عمران اقصی نقاط کشور حضور دارند. شما می­توانید آنها را در هر محل کاری پیدا کنید: در سورو [پروژه آبیاری دره]، در برنامه­های احیای جنگل­های ما، در میان نیروهای انجام واکسیناسیون، در عملیات شهر پاک، در جهاد بزرگ ساخت راه آهن، و غیره.

گام به گام، زنان بورکینا در همه جا جای پای خود را سفت می­کنند و تمام تصورات شوونیستی مردانه و عقب مانده مردان را از بین می­برند.  این روند تا زمانی ادامه خواهد داشت که زنان در کل بافت اجتماعی و حرفه­ای بورکینا حضور داشته باشند. انقلاب ما به مدت سه سال و نیم تلاش کرده است تا به طور سیستماتیک تمام اعمالی که زنان را تحقیر می­کند، مانند فحشا و فعالیت­های مرتبط، مانند ولگردی و بزهکاری نوجوانان، ازدواج­های اجباری، ختنه زنان، و دیگر شرایط زندگی دشوار را برای آنها حذف کند.

با تلاش برای حل مشکل آب؛ با ساخت آسیاب­های بادی در روستاها؛ با اطمینان از استفاده گسترده از اجاق گاز بهبود یافته؛ انقلاب با ساخت مهدکودک­های عمومی، انجام واکسیناسیون­های روزانه و تشویق به عادات غذایی سالم، فراوان و متنوع، بدون شک به بهبود کیفیت زندگی زنان کمک زیادی کرده است. زنان به نوبه خود باید خود را متعهد به مشارکت بیشتر در مبارزه با امپریالیسم کنند. آنها باید در تولید و مصرف کالاهای بورکینا قاطعیت داشته باشند و به عنوان تولیدکنندگان و مصرف کنندگان کالاهای تولید بومی، همیشه تلاش کنند تا عامل اصلی در اقتصاد ما باشند.

اگرچه انقلاب اوت قبلاً کارهای زیادی برای رهایی زنان انجام داده­است، اما این هنوز کافی نیست. کارهای زیادی برای انجام دادن مانده­است. و برای اینکه به کار خود ادامه دهیم و حتی آن را بهتر انجام دهیم، باید از مشکلات زیادی که لازم است بر آنها غلبه کنیم، آگاه­تر باشیم. در راس این لیست مشکلات بی­سوادی و آگاهی سیاسی پایین قرار دارد. هر دوی این مشکلات در اثر نفوذ بی­حد و حصری که نیروهای اجتماعی ارتجاعی در جوامع عقب مانده­ای مانند جامعه ما اعمال می­کنند، تشدید می­شوند. برای غلبه بر این دو مانع اصلی باید با پشتکار تلاش کنیم. تا زمانی که زنان درک روشنی از ماهیت عادلانه نبرد سیاسی که باید انجام شود نداشته باشند و به وضوح نبینند که چگونه آن را به پیش ببرند، ما صرفاً دور سر خود می­گردیم و در نهایت به عقب بازخواهیم گشت.

به همین دلیل است که UFB باید به طور کامل مسئولیت­های خود را بر عهده بگیرد. اعضای آن باید تلاش کنند تا بر نقاط ضعف خود غلبه کنند و از نوعی از اعمال و رفتاری که به طور سنتی به عنوان رفتار زنانه تصور می‌شود که متأسفانه امروزه هنوز هم می‌بینیم، دوری کنند. من در اینجا در مورد همه آن پستی­های کوچک مانند حسادت، نمایش­گرایی، انتقاد مداوم پوچ، منفی و غیر اصولی، افترا متقابل، ذهنیت فوق حساس و رقابت­ها صحبت می­کنم. زنان انقلابی باید از این نوع رفتارها که به ویژه در زنان خرده بورژوا دیده می­شود، پرهیز کنند. این چیزها تمام تلاش جمعی ما را به خطر می­اندازد، در حالی­که مبارزه برای آزادی زنان، مبارزه­ای است که باید سازماندهی شود، و مشارکت همه زنان را به همراه داشته­باشد.

باید همگی هوشیار باشیم که زنان به مشاغل تولیدی دسترسی پیدا کنند. زیرا از این طریق است که استقلال اقتصادی بدست می­آورند، در کارهای اجتماعی بیشتر شرکت می­کنند و اوضاع جهانی را دقیق­تر و کامل­تر می­فهمند.

 منظور ما از افزایش قدرت اقتصادی زنان هیچ وجه مشترکی ندارد با تجمل گرایی برخی از زنانی که شبیه سفته بازان بازار بورس رفتار می­کنند و یا به اندازه یک گاو صندوق به خود اشیاء گرانقیمت آویزان می­کنند. اینگونه زنان با دیدن اوراق بهادار بانکی و یا شنیدن صدای جرینگ جرینگ سکه، نه تنها اصول اعتقادی خود را زیر پا می­گذارند، بلکه عنان اختیار را از دست می­دهند. متأسفانه بعضی از آنها شوهرشان را شدیداً زیر بار قرض می­برند، و حتی به دزدی و رشوه­خواری وامی­دارند. آنان مانند کنه به شوهرشان می­چسبند و اشتیاق انقلابی او را خفه می­کنند، ما شاهد نمونه­های تأسف­باری هستیم که مردان بخاطر همسری خودخواه، حسود، و بدجنس شوق انقلابی و احساس تعهد نسبت به اجتماع را از دست می­دهند و تسلیم می­شوند.

اگر تحصیل علم و کسب آزادی اقتصادی زنان درست درک نشود و در مسیر سازنده­ای هدایت نگردد، می­تواند به منبع بدبختی برای زن و در نتیجه كل جامعه بدل شود. زن تحصیل­کرده و برخوردار از استقلال اقتصادی ممکن است در اوقات خوشی، بعنوان همسر و معشوقه، خواهان بیابد اما همینکه ورق برگشت کنار گذاشته می­شود. جامعه درباره آنها بی­رحمانه قضاوت می­کند. گفته می­شود که زنان تحصیل­کرده به سختی شوهر پیدا می­کنند. زنی که استقلال مالی دارد مورد سوءظن است. اغلب آنان محکومند که بمانند – البته این موضوع تا زمانی که باعث محرومیت آنان از حقوق اجتماعی و قانونی نشود اشکالی ندارد – چنین زنی قربانی گناهی می­شود که حتی روحش از آن بی­خبر است. هر روز او را بیشتر به سمتی هل می-دهند که سرکش و دیوانه شود و لذا بیش از پیش رنج می­برد. تحصیلات عالی برای عده­ای از زنان مایۀ اندوه، و بخت و اقبال فراوان مایه بدبختی و فلاکت شده­است.

راه حل چنین ضد و نقیض آشکاری که همان مصیبت ناشی از تحصیلات عالی و ثروت است، بکارگیری علم و ثروت در راه خدمت به خلق است. بدین ترتیب آنان دل­های مردم را شاد می­کنند و تحسین عموم را بر می­انگیزند. چگونه ممکن است اینگونه زنان در چنین شرایطی احساس تنهایی کنند؟ چگونه ممکن است هنگامی که عشق و علاقه به خودشان را به عشق به دیگران تبدیل کرده­اند، احساس رضایت نکنند؟

زنان جامعه ما نباید در مقابل جنبه­های مختلف مبارزه عقب­نشینی کنند. مبارزه­ای که به آنان جسارت آن را بخشیده است که بطور تحسین برانگیزی از عمرشان بهره­مند شوند و لذت زندگی را بچشند. آنان نباید از صحنه مبارزه عقب­نشینی کنند و تنها به این بسنده کنند که به زن دست آموز و خانگی مردان تبدیل شوند. امروزه هنوز هم بسیاری از زنان پناه بردن به زیر چتر پوشش یک مرد را بهترین شیوه گریز از ستم دیگران می­دانند. آنان به ازدواج با مردی تن می­دهند که دوستش ندارند و در کنارش لذتی احساس نمی­کنند؛ مردی که از مبارزات مردم خود را کنار کشیده و به موجودی افسرده و خشن تبدیل شده است.

 اغلب اوقات زنان در آن واحد هم خواهان استقلال­اند، هم خواهان حمایت و حتی بدتر از اینها مایلند تحت قیمومت استعمارگرانه یک مرد در آیند. آنان باور ندارند که روش­های دیگری نیز برای زندگی وجود دارد. ما باید دوباره به خواهرانمان بگوییم که اگر ازدواج برای جامعه ثمره­ای مثبت و برای آنان حیات لذت بخشی به ارمغان نمی­آورد، در اینصورت، امری ضروری و واجب نیست و حتی باید از آن صرف­نظر کرد.

بگذارید نمونه­هایی از پیشگامان دلیر و متهوری از زنان مجرد بچه­دار یا بی­بچه­ای را یاد آور شویم که زندگی درخشان و باطراوتی دارند و در مقایسه با دیگران نیز از نظر اجتماعی پرمایه­تر و هم شاداب­ترند. زنانی که محیط زندگیشان آکنده از صفا و گرمای آزادگی است؛ سرشار از عزت نفس و متمایل به کمک به دیگران، و بنابراین زنانی که متأهل ولی سرشار از غم و حسرت­اند به آنان رشک می­برند.

زنان کفایت و توانایی خود را در پرورش کودکان و اداره خانه بدون قیمومیت ستمگرانه مرد به اثبات رسانده و نشان داده­اند که مسئولیت­پذیرند. مطمئناً ما بقدر کافی پیشرفت کرده­ایم که بتوانیم به این وضع اسفبار زنان مجرد خاتمه دهیم. رفقای انقلابی، ما باید به ازدواج به صورت یک انتخاب مثبت بنگریم، نه به عنوان قماری که قیمت بلیط آن تعیین شده باشد ولی هیچ اطلاعی از برد و باخت آن نداشته باشیم. احساسات نوع بشر بسیار شریف­تر و پاک­تر از شرکت در چنین قماری است.

منبع دیگری که مسأله را بغرنج­تر می­کند، نظام فکری فئودالی، ارتجاعی و واپسگرای عده­ای از مردان است که با ادامه رفتارهای غلط خود سبب بقای عقب­ماندگی می­شوند. آنان مطلقاً علاقه­ای ندارند که تسلط کامل خود بر زنان را، چه در خانه و چه در کل جامعه از دست بدهند. در مبارزه انقلابی برای ساختن جامع­ ای نو، اینگونه مردان با عملکرد خود در کنار نیروهای ارتجاعی و ضد انقلابی صف می­کشند. انقلاب نمی­تواند بدون آزادی واقعی زنان پیروز شود.

بنابراین، رفقا باید از تمام این مشکلات آگاهی کامل داشته باشیم تا در آینده بتوانیم با آنها مبارزه کنیم. زنان نیز مانند مردان دارای نقاط ضعف و قوت هستند که این خود بدون شک ثابت می­کند آنان با مردان برابرند. تأکید بیش از حد بر نقاط قوت زنان بدین معنی است که از آنان توقعات ذهنی گرایانه­ای داریم. هدف ما صرفاً عیان ساختن نقاط قوت و توانایی­هایی است که مردان و جامعه همواره پنهان کرده­اند تا توجیهی برای انقیاد و استثمار زنان داشته باشند.

چگونه خود را متشکل سازیم تا با شتاب بیشتری در جهت آزادی زنان گام برداریم؟

اگرچه منابع قابل دسترس ما به طور غیر قابل تصوری ناچیز است؛ اما، اهدافمان بسیار بلند نظرانه است. برای پیروزی صرفاً کافی نیست که اراده­مان قوی و ایمانمان محکم باشد بلکه باید نیروهایمان را گرد هم آوریم، متشکل سازیم و در مسیری هدایت کنیم که به پیروزیمان بیانجامد.

رهایی زنان، بیش از دو دهه موضوع بحث مردم کشورمان بوده است. این بحث عواطف ما را برانگیخته است. اکنون باید کلیت این مسأله را در نظر بگیریم. نباید در بسیج همه نیروهای قابل دسترس برای مبارزه ذره­ای غفلت کنیم، از زیر بار مسئولیت شانه خالی کنیم و مسأله حیاتی آزادی زنان را به حاشیه افکنیم. به این ترتیب باید از عجولانه به جلو دویدن حذر کنیم تا آنان که باید در صف اول بایستند، به خصوص زنان، از قافله عقب نمانند.

 از دیدگاه حکومتی، برنامه اجرایی پیگیری تحت نظر گردانندگان شورای ملی انقلاب به تصویب رسیده است که برای زنان بسیار سودمند واقع خواهد شد؛ بخش­های گوناگون وزارتخانه­ها را دربرخواهد گرفت و برای هر یک از آنها مسئولیت­های کوتاه مدت و دراز مدت تعیین خواهد کرد. چنین برنامه اجرایی، باید فاقد هرگونه نظرگاهی باشد که به موضوع آزادی زنان از دیدگاه امور خیریه می­نگرد و قصد ترحم به آنان را دارد. بلکه، باید راهنمایی برای گسترش فعالیت­های انقلابی باشد. زیرا در گرماگرم مبارزه است که پیروزی­های سرنوشت ساز بدست می­آیند.

این برنامه اجرایی را باید خودمان برای خودمان بپرورانیم. بحث­هایمان درباره موضوعات مختلف، باید به نتایج جسارت­آمیزی ختم شود که اعتماد به نفس زنان را تقویت بخشد. آنچه مردان و زنان مشترکاً برای زنان در نظر دارند چیست؟ این موضوعی است که در برنامه اجرایی­مان بدان خواهیم پرداخت. این برنامه با تکیه بر فعال­تر کردن کلیه ادارات و وزارتخانه­ها، قاطعانه بر نظرگاهی که مسأله تساوی حقوق زنان را حاشیه­ای می­انگارد خط بطلان خواهد کشید؛ نظرگاهی که بار مسئولیت را از شانه کسانی برمی­دارد که می­توانند و باید هر روز با اعمالشان کمک بزرگی به حل این مشکل کنند.

اینکه از چندین زاویه به مسأله رهایی زنان می­نگریم، ریشه در تحلیل علمی ما از سرمنشأ و سرچشمه ستم­کشیدگی آنان دارد و همچنین بیانگر آن است که این مبارزه نقش مهمی در ساختن جامعه­ای فارغ از هرگونه ستم و استثمار دارد. قصد ما این نیست که التماس کنیم تا به زنان ترحم شود. بلکه به نام انقلاب – که هدفش تقدیم کردن است و نه گرفتن – تعیین تکلیف می­کنیم که عدالت در مورد زنان به اجرا درآید.

از این لحظه به بعد کلیه وزارتخانه­ها و کمیته­های اجرایی­شان علاوه بر ارزیابی کلی که از آنان می­شود، از این دیدگاه نیز ارزیابی می­شوند که به چه میزانی این برنامه را اجرا کرده­اند. بنابراین، تحلیل­های آماری ما الزاماً به ارزیابی این نکته خواهد پرداخت که در ارتباط با مسائل زنان، مستقیماً چه  قدم­هایی برداشته شده است.

موضوع تساوی حقوق زنان باید در صدر افکار کسانی قرار گیرد که برنامه­های توسعه­ای را تدوین و اجرا می­کنند و مسئولان تصمیم­گیرنده باید در همه حال آن را مدنظر قرار دهند. چنانچه پروژه­ای را به منظور توسعه طراحی کنیم، اما زنان را در پیشبرد آن دخالت ندهیم، همانند آن است که بجای ده انگشت خود فقط با چهار انگشت کار کنیم، این کار یعنی ارسال دعوتنامه برای شکست خوردن.

 در وزارتخانه­هایی که مسئول امور آموزشی و پرورشی هستند، در خصوص دسترسی زنان به امکانات تحصیلی، باید به مراتب حساس­تر باشیم. به عنوان یک حقیقت بارز می­توان گفت که هر جا زنان به امکانات تحصیلی دسترسی بیشتری داشته­اند، با قدم­های شتابان­تری به سوی تساوی گام برداشته­اند. خروج از تاریکی جهالت به زنان اجازه می­دهد تا از ثمرات و ادوات علمی بهره برگیرند و بهتر بتوانند به جامعه خدمت کنند. تمامی دیدگاه­های غیر عقلانی و عقب افتاده­ای که فقط تحصیل مردان را سودآور و با اهمیت می­دانند و معتقدند که تعلیم و تربیت زنان حکم ولخرجی را دارد، باید در بورکینا فاسو ریشه کن شود.

والدین باید برای پیشرفت دختران خود در مدارس همانقدر اهمیت قائل شوند که برای پسران خود- مایه افتخار و شادمانیشان – قائل هستند. دخترها ثابت کرده­اند که اگر در مدارس از پسرها بهتر نباشند، حداقل برابرند. در هر صورت دخترها حق دارند که تحصیل کنند آموزش ببینند و آگاهی پیدا کنند تا آزاد شوند. در بسیج­های همگانی آتی، درصد زنان شرکت کننده در برنامه­های سواد آموزی باید تا جایی ارتقاء یابد که برابر با نسبت جمعیت زنان به کل جمعیت باشد. بسیار غیر عادلانه خواهد بود اگر بخواهیم که بخش مهمی از جمعیت – در واقع نیمی از جمعیت – در جهالت بسر برند.

وزارتخانه­های کار و دادگستری باید همواره قوانین را همگام با تغییراتی که پس از چهارم اوت ۱۹۸۳ در جامعۀ ما رخ می­دهد تطبیق دهند، به نحوی که تساوی حقوق زن و مرد به یک واقعیت ملموس تبدیل شود. قانون کار جدید که هم اکنون راجع به آن بحث می­شود و در حال تدوین است، باید عمق اشتیاق مردم ما به عدالت اجتماعی را منعکس کند. این قانون کار باید نشان­دهنده مرحله مهمی از کار انهدام ساختار دولتی نواستعماری باشد. ساختاری که رژیم­های مرتجع به گونه­ای آن را شکل داده­اند تا تداوم بخش ستم روا شده علیه مردم، به خصوص زنان، باشد.

چگونه می­توانیم بپذیریم که زنان در مشاغل مشابه با مردان، دستمزد کم­تری دریافت کنند؟ آیا صحیح است که مهریه­دادن و گرفتن را ادامه دهیم و زنان بیوه را واداریم با برادر شوهرشان ازدواج کنند؛ کاری که خواهران و مادران ما را به کالاهای عمومی و قابل خرید و فروش تبدیل می­کند؟ هنوز هم بسیاری از قوانین قرون وسطایی بر مردم ما خصوصاً زنان، تحمیل می­شود و حق این است که بالاخره عدالت حاکم شود.

در وزارتخانه­هایی که مسئولیت پیشبرد امور فرهنگی و روابط خانوادگی را بر عهده دارند، در آینده تأکید خاصی خواهد شد تا تفکر جدیدی در زمینه روابط اجتماعی رشد کند؛ این کار با همکاری نزدیک سازمان زنان بوركينا فاسو انجام خواهد شد. در چهارچوب این انقلاب، مادران و همسران ما نقش مهمی در تحول انقلابی جامعه بر عهده دارند. تعلیم و تربیت کودکان، اداره بودجه و تنظیم و مخارج خانواده، تدوین برنامه خانوادگی، پرورش روحیه زندگی خانوادگی و حب وطن – همگی صفات مهمی هستند و باید به شکل مؤثری در تولد اخلاق انقلابی و شیوۀ زندگی ضدامپریالیستی، که برای خلق جامعه نوین بسیار مهم است، نقش داشته باشند.

 زنان باید مراقب باشند در منزلشان کیفیت زندگانی دائماً بهبود یابد. زندگی بهتر، یعنی به عنوان یک بورکینایی خوب تغذیه شویم و لباس­های ساخت داخل بپوشیم، یعنی محیط خانه را تمیز و خوشایند نگهداریم؛ زیرا نظافت اثر مهمی در ایجاد روابط مناسب در خانواده دارد. زندگی در محیطی کثیف، روابط ناشایستی را ایجاد می­کند. اگر حرفم را باور ندارید، نظری بر زندگی خوک­ها بیافکنید.

 چنانچه زنان در مخمصه همزیستی با مردان سنت­گرا گیر کنند، تحول فکری ما تکامل نخواهد یافت. آیا مکانی جز خانه می­شناسید که عقده­های برتری­طلبی مردان تا این حد اثرات مهلک و در عین حال تعیین­کننده برجای بگذارد؟ یعنی همان مکانی که مادر به عنوان شریک جرم پدر، به نورسیده­های خود قوانین نابرابر و نشأت گرفته از نظام تبعیض جنسی را تدریس می­کند. چنین زنانی از بدو تعلیم و تربیت و از ابتدای شکل­گیری شخصیت اطفال، حیات عقده­های جنسی آنان را تداوم می­بخشند.

برعکس، چه نتیجه­ای از فعالیتمان حاصل خواهد شد، اگر در طی روز کمک کنیم تا مرد همرزمی به فعالیت­های سیاسی روی آورد، اما شب هنگام با زنی ارتجاعی و طرفدار حفظ شرایط موجود و سکون مواجه شود.

حال بپردازیم به مبحث خانه­داری که تمام انرژی­تان را تحلیل می­برد، بی رحمانه به شما صدمه می­زند و به موجودی ماشینی تبدیل می­کند که نه توان فکر کردن دارید و نه وقت آن را. به همین دلایل نیازمند عملی قاطع از جانب مردان و اجرای برنامه­های توسعه خدمات اجتماعی نظیر شیرخوارگاه، مهدکودک و غذاخوری­های عمومی هستیم که به صورت مؤسسات زنجیره­ای در همه جا در خدمت مردم باشد. بدین ترتیب زنان فرصت می­یابند تا با سهولت بیشتری در مباحث و فعالیت­های انقلابی شرکت جویند. از این پس جامعه باید همه کودکان را تحت حمایت خود قرار دهد، خواه کودک ناموفقی که نشانه شکست مادر تلقی می­شود و خواه کودک موفقی که نشان افتخار پدر. به علاوه، از این پس کلیه وظایف خانه باید هم بر عهده مردان باشد و هم زنان.

 طرحی که به منظور بهبود وضعیت زنان اجرا می­شود باید به مثابه ابزاری انقلابی باشد که هدفش بسیج عمومی کلیه نهادهای سیاسی و اداری برای کسب آزادی زنان است. رفقا تکرار میکنم که هر طرحی برای منطبق شدن با نیازهای واقعی زنان باید ابتدا در کلیه نهادهای اتحادیه زنان بوركينا بطور دموکراتیک به بحث گذاشته شود.

UFB سازمانی انقلابی و مدرسه­ای برای آموزش دموکراسی فراگیر است، سازمانی که بر مبنای اصول انتقاد و انتقاد از خود و مرکزیت دموکراتیک اداره می­شود. این سازمان باید حسابش را از سازمان­هایی که به پخش موهومات دامن می­زنند و با واقعیت عینی موجود بیگانه اند، جدا کند. تنها راه تحقق چنین تفکیکی، آن­ هم به شکل ماندنی و همیشگی، مبارزه مصمم و قاطع رفقا اتحادیه زنان بوركينا عليه نقاط ضعفی است که متأسفانه در برخی محافل زنان، مستولی شده است. مقصود ما این نیست که زنان را به منظور نمایش قدرت بسیج کنیم و یا به پای صندوق­های رأی بکشانیم و یا با اهدافی نظیر لفاظی پوچ و اهداف درجه دوم و سرزنش­آمیز دیگر دست آویز قرار دهیم. منظور ما گرد هم آمدن زنان مبارز برای کسب پیروزی­های گوناگون است.

مبارزه ما باید سازمان­یافته و منظم باشد و بر محور برنامه­ای اجرایی که کمیته­های مختلفی آن را به طریق دموکراتیک تصویب کرده­اند شکل بگیرد و خودگردانی سازمانی را، در چارچوب ساختار انقلابی، مدنظر قرار دهد. هر یک از رهبران اتحادیه زنان بورکینا باید در نهادی که فعالیت می­کند کاملاً جذب مسئولیت­هایش شود تا بتواند در هنگام عمل مؤثر واقع شود. اتحادیه زنان بورکینا باید تعلیمات سیاسی و ایدئولوژیکی وسیعی را در میان رهبران آغاز کند تا در سطوح مختلف باعث تقویت این سازمان شود.

 رفقا! اعضای اتحادیه زنان بوركينا! اتحادیه شما، اتحادیه ما، باید با تمام وجودش در مبارزه طبقاتی در کنار مردم قرار گیرد. میلیون­ها مردمی که آگاهی­شان خفته بود، اکنون با ظهور و پیشروی انقلاب بیدار شده­اند و نیرویی بس قدرتمند را تشکیل می­دهند. در چهارم اوت ۱۹۸۳، ما، بورکینایی­ها، تصمیم گرفتیم که به منابع خودمان تکیه کنیم که عمدتاً به معنی تکیه زدن به منبع عظيم وجود شما زنان بورکینایی است. برای ثمره بخشیدن، باید انرژی­تان را همچون ید واحده متمرکز کنید و در راه مبارزه برای ریشه­کن ساختن سلطه اقتصادی امپریالیسم و همۀ استثمارگران، از هر نژادی که باشند، بکار گیرید. اتحادیه زنان بورکینا به عنوان ابزار بسیج زنان، باید تلاش خود را بکار گیرد تا آگاهی سیاسی پیشرفته­ای در میان صفوف اعضای خود ایجاد کند تا بتواند با تمام وجود در تمامی فعالیت­هایی که دولت برای بهبود وضعیت زنان آغاز می­کند شرکت جوید.

رفقا، فقط با تغییر انقلابی جامعه می­توان شرایط لازم برای آزادی شما زنان را فراهم کرد. شما هم از جانب امپریالیسم تحت سلطه هستید و هم از جانب مردان. در وجود هر مردی، روح اربابی فئودال و روح برتری طلبی جنسی نفوذ کرده است که باید ریشه کن شود. به همین دلیل، باید برای سرعت بخشیدن به آزادی واقعی خود شعارهای پیشرفته انقلابی را با آغوشی باز بپذیرید. به همین خاطر، شورای ملی انقلاب مشارکت شما در پروژه­های توسعه ملی را مشتاقانه خیر مقدم می­گوید و شما را تشویق می­کند تا، بیش از پیش، از انقلاب اوت که قبل از هر چیز انقلاب خودتان است حمایت کنید.

با شرکت گسترده در این پروژه­ها، شایستگی خودتان را بیش از پیش نشان می­دهید. بخاطر داشته باشیم که در هنگام تقسیم کار، جامعه همواره سعی کرده است تا پیش پا افتاده­ترین وظایف را به شما محول کند. اکنون در می­یابیم که ضعف جسمانی ظاهری شما چیزی نیست مگر نتیجه معیارهای تعیین­شده برای شکل و شمایل افراد و مدهای روز که جامعه بخاطر جنسیت­تان به شما تحمیل کرده است.

همچنان که پیش می­رویم انقلاب باید تمامی افکار و عقاید عقب مانده دوران فئودالیسم را به کناری نهد. افکاری که زنان مجرد را از داشتن حقوق سیاسی و اجتماعی محروم می­کند، بدون اینکه درک شود که چنین رفتاری به اختصاصی کردن زنان است تا به مایملک مردی تبدیل شوند. به همین دلیل به مادران جوان مجرد به دیده تحقیر نگریسته می­شود. گویی که آنها به تنهایی مسئول وضعیت خود هستند، در حالی که همیشه پای مرد گناهکاری نیز در میان است. برمبنای همین افکار متحجر است که به زنان نازا ستم می­شود. حال آنکه نازایی دلایل علمی دارد و با کاربرد علم نیز قابل تصحیح است.

 بعلاوه، جامعه آنگونه معیارهایی از زیبایی را به زنان تحمیل کرده است که اغلب مجبورند برای دستیابی به آنها، به جسم خود صدمه بزنند؛ مانند: ختنه کردن، تاتو، سوهان زدن دندان­ها سوراخ کردن لب و بینی برای آویزان کردن جواهرات. نتیجه کاربرد چنین معیارهایی خلق ضدارزش است، ختنه کردن زنان می­تواند باعث نازایی­شان شود، ضمن اینکه اثرات سویی بر زندگی احساسی آنها باقی می­گذارد. گرچه سایر لطمات وارده بر اعضای بدن زنان نظیر سوراخ کردن لاله گوش و خال کوبی، خطر کم­تری در بردارد، ولی همگی بیانی از تلاش زنان برای شوهر یافتن است که جامعه بر آنان تحمیل می­کند. شما خواهران، تلاش زیادی برای شوهریابی می­کنید. گوش­هایتان را سوراخ می­کنید و صدمات دیگری به جسم خود می­زنید تا مورد پسند مردان واقع شوید. شما به خودتان صدمه می­زنید تا برای صدمات بیشتری از جانب مردان آمادگی پیدا کنید.

ای زنان! ای رفقای من در ارتش!  روی سخن من با شماست؛ شمایی که در شهر و روستا مشغول گذران زندگی آزاردهنده­ای هستید. در روستاها، کمرتان زیر بار بدترین نوع استثمار «مجاز» و «موجه» خم می­شود. گرچه قرار است در شهر زندگی توأم با شادی را بگذرانید، اما در عمق وجودتان، تحت تأثیر باری که هر روز فزون­تر می­شود، زندگی ناراحت کننده­ای را می­گذرانید.

 هر بامداد، زن، در کنار کمد البسه خود، همچو دوک ریسندگی دور خود می چرخد و می چرخد تا لباس مناسبی برای خود انتخاب کند – البته نه به منظور محافظت خود در مقابل گرما یا سرما بلکه از برای جلب رضایت مردان. او قرار است – یا بهتر است بگوییم متعهد است که هر روز مردان را خوشنود سازد. آنگاه که زمان استراحت فرامی­رسد، غبار غم بر چهره شما زنان می­نشیند، گویا حق استراحت به شما تعلق نمی­گیرد. شما مجبورید رژیم غذایی خاصی را دنبال کنید و ریاضت بکشید تا هیکل­تان مورد پسند مردان واقع شود. هر شب قبل از خواب خود را با انواع محصولاتی که از آن متنفرید -قطعاً می دانید که متنفرید – آرایش می­کنید تا شاید چروکی را که خیلی هم محسوس نیست بپوشانید. چروکی که همیشه علامت شومی از پا به سن گذاشتن زودرس است، سنی که کم کم خود را نشان می­دهد و پیدایش نوعی فربهی که هنوز کامل نشده است و همین شما خود را هر شب متعهد می­بینید تا ساعت تشریفاتی را بجا آورید که بهترین صفات شما را به نمایش بگذارد، فقط برای اینکه شوهر بی­توجهتان پاداش ناشایستی کف دستتان بگذارد. و صبح روز بعد با طلوع آفتاب، روز از نو، روزی از نو.

 رفقا! برمبنای سخنان دیروز مدیر بسیج و سازماندهی زنان و بر طبق آیین­نامه کمیته­های دفاع از انقلاب، هیأت اجراییه این سازمان موفق شد موضوع ایجاد کمیته­ها، کمیته­های جنبی و شاخه­های سازمان زنان بورکینا را تصویب کند. قرار است دفتر سیاسی، که مسئول سازماندهی و برنامه­ریزی است، با تشکیل دبیرخانه سراسری سازمان ساختار هرمی شکل سازمان زنان بورکینا را تکامل بخشد.

نیاز ما آن نیست که نهاد دیگری ایجاد کنیم که زنان به گونه­ای هدایتش کنند که نقش کنترل بوروکراتیک زندگانی زنان را برعهده داشته باشد و یا کارکنانش وقت خود را صرف بحث­های پیش پا افتاده درباره زندگی زنان کنند. بلکه نیازمند وجود زنان مبارزی هستیم که می­دانند بدون مبارزه نه نظم قدیم فرو می­ریزد و نه نظم جدید برپا می­شود. ما در پی آن نیستیم که شرایط موجود را حفظ کنیم، بلکه قطعاً مایلیم آن را از هم بپاشانیم و با چیز دیگری جایگزین کنیم. امور دبیرخانه سراسری سازمان زنان بورکینا باید به دست زنانی بچرخد که کادرهای معتقد و مصممی هستند و تا زمانی که این وظایف بزرگ در پیش روی ما قرار دارد، همواره در صحنه حاضر باشند. و مبارزه از خانه آغاز می­شود. این کارکنان باید از این واقعیت آگاه باشند که از دیدگاه توده­های مردم، الگوی زن آزاده و انقلابی هستند و باید مطابق با چنین الگویی رفتار کنند.

رفقا! خواهران و برادران، تجربه بیش از پیش نشان می­دهد که برای ایجاد تغییر در نظم کلاسیک حاکم بر جامعه فقط مردمی می­توانند قدرت را به شکل دموکراتیک در دست بگیرند که خود را متشکل کرده باشند. عدالت و تساوی حقوق، اصول بنیادینی هستند که برقراری­شان به زن­ها فرصت می­دهد تا نشان دهند که جوامع چقدر در اشتباهند هنگامی که به زنان اعتماد نمی کنند و مانع مشارکتشان در امور سیاسی و اقتصادی می­شوند. زن، با تکیه بر قدرتی که با پشتیبانی مردم به چنگ آورده است در موقعیتی قرار می­گیرد تا بتواند از تمام زنانی که در طول تاریخ محکوم شده­اند اعاده حیثیت کند. هنگامی که در صدد تغییر بنیادی و کیفی بورکینا هستیم، تحولات ایجاد شده به دست انقلاب باید خواسته­های زنان را نیز در بر بگیرد.

رفقا! آینده می­طلبد که زن آزاد شود؛ آینده­ای که همراه خود، انقلاب را به همه جا تعمیم می­دهد. اگر در مبارزه برای آزادسازی زنان شکست بخوریم، حق تحقق آرزویمان را از دست می­دهیم؛ آرزوی تحول جامعه به سطحی والاتر. آنگاه انقلابمان مفهوم خود را از دست خواهد داد. به همین دلایل است که همۀ ما مردان و زنان به این مبارزه اصیل فرا خوانده شده­ایم.

بگذارید زنانمان در صف مقدم قرار گیرند. نهایتاً پیروزی ما عمدتاً در گرو توانمندی آن­ها، تدبیری که در مبارزه می­اندیشند و عزمشان برای پیروزی نهفته است. بگذارید تا هر یک از زنان چگونه فتح کردن قله تکامل را به مردی بیاموزد. برای آنکه زنان از عهده این وظیفه برآیند بگذارید تک تک آنان از چشمۀ بیکران محبت و عشق خود سیراب شوند تا بتوانند هنگام پیشروی تشویقتان کنند و آنگاه که از پا می­افتیم، روح مقاومت و شجاعت را در ما بدمند و انرژی­مان را به ما بازگردانند. شما که ما را به دنیا آوردید، هر یک باید همه ما را به چشم فرزندانتان بنگرید و ضمن اینکه راهنمای یک نفر از ما مردان هستید، مادر همۀ ما باشید. بگذارید هر یک از زنان وظیفه خود را به عنوان مادر و راهنما انجام دهد، همانگونه که ما را راهنما شدید تا به جایی که هستیم هدایت شویم، بگذارید تا زن بخاطر آورد که تا چه حد تواناست، و اینکه مرکز ثقل زمین است؛ بگذارید همه بخاطر داشته باشند که او در این جهان و برای این جهان زندگی میکند؛ بگذارید به یاد آورد که اولین کسی که برای مردی اشک می­ریزد یک زن است. همینطور گفته شده است، و شما رفقا این را بخاطر خواهید سپرد، که هر مردی هنگام مرگ، در آخرین نفسی که می­کشد نام زنی را بر زبان می­راند، نام مادرش خواهرش و یا همسرش.

زنان برای کسب پیروزی به حمایت مردان نیازمندند، همانگونه که مردان برای پیروز شدن به پیروزی زنان نیاز دارند. رفقا! همیشه کنار هر مردی زنی هست. دست این زن که گهواره فرزند مرد را تکان می­دهد، تمامی جهان را تکان خواهد داد، مادرانمان به ما زندگی می­بخشند. همسران ما بچه­های ما را به دنیا می­آورند، شیره جان خود را به آنان تغذیه می­کنند، بزرگشان می­کنند و انسان­های مسئولی از آنان بعمل می­آوردند. زنان تضمین­­کننده تدوام حیات مردم ما و بانی پیدایش بشریت هستند؛ زنان تضمین­بخش تداوم امور زندگی ما هستند؛ زنان حامی و پشتوانه غرور مردان هستند.

مادران، خواهران و همسران، افتخار فقط نصیب مردانی می­شود که زنی شانه به شانه­شان ایستاده است. تمامی مردان افتخار آفرین و قدرتمند، انرژی خود را از یک زن می­گیرند. قدرت زن، منبع و منشأ پایان­ناپذیر مردانگی است. کلید پیروزی همواره در دست زنان قرار دارد. عزت و افتخار هنگامی به سمت ما سرازیر می­شود که زنی در کنار ما قرار داشته باشد؛ خواهر یا همسرمان.

همۀ ما برای رفع نیازهایی نظیر تسلی یافتن، جرأت پیدا کردن و الهام گرفتن و نیز برای حذر از گستاخی بیجا و آرامش یافتن یا پرهیز از بی­باکی­هایی که غیر مسئولانه است، به زنان روی می­آوریم. همیشه در کنار یک زن است که دوباره مرد می­شویم و هر مردی برای زنان به مثابه یک بچه است.

مردی که به زنان عشق نمی­ورزد، به آنان احترام نمی­گذارد و به وجودشان افتخار نمی­کند، مادر خود را حقیر شمرده است. بنابراین، مردی که زنان را حقیر می­شمارد، متولد کننده خود را نابود کرده است. بدین ترتیب او خود را می­کشد، زیرا معتقد است حقی برای زیستن ندارد چون از رحم بخشنده یک زن متولد شده است. رفقا! وای به مردی که شما را حقیر بشمارد! وای بر تمامی مردانی که زنان را حقیر می­شمارند؛ در هر نقطه­ای از جهان، از هر گروه اجتماعی و اهل هر کشوری که باشند. اینان درک نمی­کنند و یا فراموش می­کنند که زنان سمبل چه چیزی هستند، «وقتی زنی را لمس می­کنید به صخره­ای دست زده­اید. سنگ بزرگی را از جا کنده­اید که در زیرش خورد خواهید شد»[5].

رفقا! هیچ انقلابی نمی­تواند بدون اینکه نخست زنان را آزاد سازد پیروز شود؛ از جمله انقلاب خودمان. مبارزات و انقلاب ما تا زمانی که فکر کنیم مفهوم ما از انقلاب فقط مردان را در بر می­گیرد، ناقص خواهد بود. پس از آنکه کارگران به آزادی دست یافتند آزادی زنان باید تحقق پیدا کند. رفقا هر زنی مادر مردی است. فکر نمی­کنم که صحیح باشد به عنوان یک مرد یا یک فرزند ذکور، به زنان نشان دهم که راه صحیح را چگونه انتخاب کنند. این کار همانند آن است که کسی راه را به مادرش نشان دهد. اما این را هم خوب می­دانم که هر مادری از روی لطف و مهربانی به حرف­های پسرش گوش می­دهد، هر چند که این حرف­ها آکنده از خیال­پردازی و ناشی از غرور جوانی باشد. و این همان چیزی است که به من آرامش لازم را می­دهد تا بتوانم در حضور شما سخنرانی کنم. همرزمان و رفقا، به همین دلایل است که برای دست یابی به آزادی واقعی نیازمند شما هستیم. شک ندارم که همواره زمان و قدرت کافی را خواهید یافت تا جامعه ما را نجات دهید.

 رفقا! بدون آزادی زنان هیچ انقلاب واقعی­ای وجود خارجی نخواهد داشت. هرگز نه چشمانم به روی جامعه­ای گشوده خواهد شد که نیمی از جمعیت آن در سکوت بسر می­برند و نه به سوی چنین جامعه­ای قدم خواهم گذاشت. من فریاد گویای سکوت زنان را می­شنوم. من غرش طوفانشان و خشم شورش آنان را حس می­کنم. من امیدوارم و منتظر خروش بارور انقلابی هستم که قدرتش را به نمایش خواهد گذاشت و عدالت خروشانی را برقرار خواهد ساخت؛ عدالتی نشأت گرفته از وجود ستمدیده زنان.

رفقا، پیش به سوی فتح آینده.

آینده انقلابی است.

آینده از آن کسانی است که به میدان مبارزه پا می­گذارند.

وطن یا مرگ؛ پیروزی از آن ما است.

[1] In The Way of Freedom

[2] The revolution cannot triumph without the emancipation of women

[3]  رژیم مبتنی بر نظام تفکیک و تبعیض نژادی

[4] UFB

[5]  – این کلمات بخشی از سرودی است که در ۹ اوت ۱۹۵۶ هنگامی که بیست هزار زن در آفریقای جنوبی به رهبری کنگره ملی آفریقا علیه قوانین آپارتاید راهپیمایی کردند می­خواندند. روز نهم اوت همه ساله به عنوان روز زن در آفریقای جنوبی جشن گرفته می­شود.

Les fichiers joints

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.